خانه اش را در گوشه ای از اتاق زیر تعدادی از کارتنهای خالی پیدا کردم. خیلی با سلیقه یک تکه مقوای مستطیل از یک کارتن بریده بود و روی زمین پهن کرده بود، روی آن را با تکه هایی که از یک جارو رشتی کنده بود به طور خیلی منظم آرایش کرده بود و به این صورت زیرش کاملاً نرم شده بود. بیشتر از ده چای کیسه ای ، حدود پنج نان ته ساندویچ با کاغذش که من گاهی می خورم و نان را لای کاغذ روغنی می پیچم و در سطل می اندازم، دو حبه نبات درسته که مال حدود سه ماه قبل بوده و در گوشه ای از دفتر مانده بوده، پنج شش شیرینی شکلاتی- بادامی که من قبلاً به دلیلی در سطل انداخته بودم ( و این همان نوع شیرینی بود که جانش را به خاطر آن داد ) و مقدار زیادی خرده ریز خوردنی که عموماً همه را شبها از توی سطل آشغال بر داشته بود. خیلی راحت از این اشتباه من که سطلم را صبح ها خالی می کردم ، استفاده می کرده و شبها سر فرصت می آمده و هر چه می خواسته از داخلش بر می داشته.
و اما چند نکته که از این تجربه و تجربیات کسانی که تجربه موش گیری داشتند به دست آوردم.
موش گیرهای حرفه ای می گویند اگر فقط احساس کردی یک موش در خانه ات است ( مثلاً فضله اش را دیدی یا دیدی غذای کوچکی برداشته شده ) بدان یک موش داری ولی اگر یک موش را به چشم دیدی بدان تعدادشان بیشتر از یکی است و تو فقط یکی از آنها را دیده ای.
موش بسیار زرنگ تر از آن است که ما انتظارش را داریم و خیلی خوب می داند چه کار کند که از حضورش آگاه نشویم، به همین دلیل تمام فعالیت اصلی اش را شبها انجام می دهد.
موش همیشه مسیری را می رود که از برگشتش مطمئن باشد و چیزی را که بخواهد برای اولین بار تجربه کند، چندین بار سبک سنگین می کند به همین دلیل به سختی در تله می افتد، اگر تله را بشناسد، تحت هیچ شرایطی و با هیچ طعمه ای به دام نمی افتد، مهمترین دلیلی که این موش داستان ما به دام افتاد این بود که چند بار از روی تله غذا خورده بود و بهش اطمینان کرد، اگر موش دیگری همراه او بود و تجربه تلخ این یکی را می دید، امکان نداشت تا آخر عمرش تن به هیچ تله موشی بدهد و به همین دلیل، تله موش و مرگ موش و هر داروی دیگر معمولاً برای تعداد بالای دو موش اثری ندارد. سمی که شهرداری ها برای کشتن موش ها به کار می برند، آنها را چند روز بعد از خوردن سم و در اثر خونریزی معده از پای در می آورد. اینطوری بقیه موشها نمی فهمند علت مرگش چه بوده.
اگر از موش بترسیم احتمال اینکه بتوانیم گیرش بیاندازیم کم می شود، وقتی با چند نفر که تجربه برخورد با موش داشتند صحبت کردم ، متوجه شدم همه شان یک خلاقیتی به خرج دادند تا موش را بگیرند و ترس، خلاقیت را از آدم می گیرد.
موش همه چیز را می جود از جمله تمام اجزا دیوار و حتی گاهی سیمان را، به همین دلیل می گویند باید درب خانه اش را با سیمان و خرده شیشه ببندید، تا نتواند آنرا بجود، جالب اینجاست که باز هم می جود ولی دهانش سرویس می شود!!
برای به دام انداختن موش باید فکرتان را به کار بیاندازید و ساده برگزارش نکنید، دنبال راه های جدید و تله های جدید باشید، معمولاً موش ، خودش خودش را لو می دهد که از چه چیزهایی بیشتر خوشش می آید و چه مکانهایی را برای ماندن دوست دارد.
تا حد امکان مواد غذایی را از دسترسش دور نگه دارید، اگر آب و غذا به راحتی پیدا نکند، خودش راهش را می گیرد و می رود.
در آخر اینکه اگر امکان رها کردن گربه در جایی که موش هست را دارید، این راه بهترین راه طبیعی است، چون گربه برخلاف آدمها این توانایی را دارد که به راحتی موش را پیدا کند و آنرا بگیرد، البته حواستان باشد گربه تان از موشه بزرگتر باشد.
احتمالاً الان خواندن این مطلب جذابیتی برایتان ندارد ولی یادتان باشد اگر روزی با یک موش درگیر شدید نگاهی بهش بیاندازید. من خودم خیلی دنبال چنین چیزی در اینترنت گشتم و گیر نیاوردم.