پژمانبلاگ
شنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۸۶
سه فیلم
سه فیلم در دو هفته ای که گذشت دیدم ، دو تا را در سینما و یکی را در خانه.

Death Proof
آخرین فیلم کوئنتین تارانتینو، که در کن پارسال هم کاندیدای دریافت نخل طلا بوده. همانطور که احتمالاً قبلاً گفته ام، من فرم فیلمسازی تارانتینو را دوست دارم و تا به حال هر چه از او دیدم خوشم آمده. اصلاً مهم نیست داستان فیلمش راجع به چیست، تکنیکی که در تدوین و بکار بردن موسیقی و رنگ در تصاویرش استفاده می کند برایم جذاب است. این فیلم که نامش را باید " ضد مرگ " یا " مقاوم در برابر مرگ " ترجمه کرد در مقایسه با دیگر کارهای تارانتینو برایم جذابیت کمتری داشت ولی دلیل نمی شود که خوشم نیامده باشد. دیالوگ هایش نسبت به دیالوگ های شاهکار " پالپ فیکشن " و " سگدانی " کم مایه تر بودند و تصاویرش هم نسبت به " کیل بیل " ها از بار کمتری برخوردار است. ولی مثل همیشه غافلگیری های عجیب و غریب مرسوم دیگر فیلمهای تارنتینو را داراست.

یکی از خصوصیات جالب فیلمهای تارانتینو این است که درون تمام خشونتهای فیلم هایش ، یک طنز و شاید هجو پنهان وجود دارد که باعث می شود وقتی با آن خشونت روبرو می شوی ندانی که باید بخندی یا حس خشونت طلبی ات را ارضا کنی، که معمولاً هر دو اتفاق می افتد.
تارانتینو خشونت را غیر منتظره، ناگهانی و شدید به خوردت می دهد و معمولاً از غافلگیر شدنت خنده ات می گیرد، صحنه ای که یک راننده معمولی به پلیس نفوذی فیلم سگدانی شلیک می کند و تا آخر فیلم خونریزی وعذابش را تماشا می کنیم و صحنه ای که جان تراولتا در پالپ فیکشن دستش اشتباهی روی ماشه می رود و مغز همکارش را در ماشین متلاشی می کند یا تجاوز به رئیس بزرگ و انتقام گیری اش در پالپ فیکشن از این دست صحنه هاست. در این فیلم هم چنین صحنه هایی وجود دارد. این یکی از مشخصات ثابت سینمای تارانتینو است که ظرافت اجرای آن از هر کسی بر نمی آید.

Hairspray
باز سازی یک موزیکال که دیدنش در سینما انرژی فوق العاده ای در من آزاد کرد.فیلم از ابتدا تا خود خود انتها نمی گذارد آرام بگیری و ترانه بارانت می کند. چینش ترانه ها هم متنوع و به جا است، جان تراولتای دوست داشتنی هم که در این فیلم نقش یک مادر چاق را بازی می کند به جذابیت های فیلم افزوده و فیلم را شدیداً دیدنی کرده. نمی دانم گروه کستینگ چطور به ذهنشان رسیده که این نقش را به تراولتا بدهند ولی واقعاً بعد از چند دقیقه باورت می شود که این شخصیت یک زن تمام عیار است و یادت می رود که این هنرپیشه می تواند همان باشد که در " تغییر چهره " بازی کرده بود البته اضافه کردن پانزده کیلو چربی های مصنوعی به بدن و چهار ساعت گریم روی صورتش هم کمک شایانی به نقش کرده ولی با این وجود انتظار نداشتم تا این حد زنانگی را در تراولتا ببینم.
این فیلم را در هر شرایطی و با هر کیفیتی گیرتان آمد ببینید، حتی اگر از صدا و سیما پخش شد!!!!!

Lost Highway
ماجرای دیدن بعضی فیلم ها برای من خودش داستانی فیلم مانند دارد، گاهی سالها دنبال دیدن یک فیلم هستم و نمی توانم آنرا ببینم و بعد در یک مقطع زمانی که معتقدم زمانش همان موقع بوده، دست سرنوشت! ، من و آن فیلم را به هم می رساند.
از بیشتر از شش سال پیش که فیلمنامه " بزرگراه گمشده " اثر دیوید لینچ را خواندم، می خواهم آنرا ببینم و دیشب بعد از خریدنش از سایت ای بی و یکماه در راه بودن فیلم تا دوبی و یکماه صبر و تحمل من برای اینکه روزی مناسب از نظر انرژی و وقت پیدا شود، این فرصت مهیا شد.
این فرم فیلمسازی لینچ که در " بزرگراه گمشده" و " جاده مالهالند" به کار برده، شبیه خوابی است که جزئیاتش را می دانی ولی نمی توانی سر همش کنی، شکستن خط روایی مرسوم و شکستن زمان و در نهایت جواب ندادن به بسیاری از سوالاتی که در فیلم برایت به وجود می آید، بعد از دیدن فیلم تو را در مجموعه تصاویری رویا- کابوس گونه و با یک سری نشانه، رها می کند تا خودت داستانت را بسازی و علامت سوال هایت را برداری و بگذاری. خود لینچ در مصاحبه ای گفته بود : " مگر در خود زندگی همه سوال هایتان را جواب می گیرید ؟ ". بزرگراه گمشده را دوست داشتم نه برای اینکه فهمیدمش، اتفاقاً برای اینکه نمی فهممش، برای اینکه مرا کنجکاو می کند در دوره های مختلف زندگی، دوباره ببینمش و برداشتهای تازه از آن داشته باشم، کاری که "جاده مالهالند" هم با من کرد و بعد از چهار بار دیدنش در طول دو سال، هر سال مشتاقم ببینمش تا روایت جدیدم را از داخلش در بیاورم. این نوع روایت ، چیزی است که فقط در سینما ممکن است و با هیچ هنر دیگری ممکن نیست.
یک مطلب جالب که راجع به " بزرگراه گمشده " خواندم مقایسه این فیلم با بوف کور صادق هدایت بود که مجید اسلامی در انتهای کتاب ترجمه فیلمنامه همین فیلم نوشته. منظر جالبی بود مقایسه استحاله ها و شخصیت زن در بوف کور و بزرگراه گمشده.
فیلمنامه این فیلم را نشر نی در سری کتابهای صد فیلم، صد فیلمنامه منتشر کرده که هم ترجمه خوبی است و هم در آن به تمام تفاوت های فیلمنامه با فیلم ساخته شده اشاره شده است.

در ضمن آنهایی که دوبی هستند و پارسال نتوانستند فیلم " بازگشت " پدرو آلمادوار را در جشنواره فیلم دوبی ببینند، می توانند از این هفته برای تماشای این فیلم به سینماهای شهر بروند. گفتم که نگید نگفتی.

برچسب‌ها:

7 Comments:
Anonymous ناشناس said...
من که خودم دلم پیش hairspray بود.
با خوندن این پست دیگه عزمم راسخ شد.

Anonymous ناشناس said...
سلام. برنامه این آخر هفته هم مشخص شد. دیدن فیلم hairspray. من مدتهاست وبلاگ شما را میخونم و از اطلاعاتی که راجع به دوبی میدین استفاده میکنم چون من و همسرم هم در همین کلان شهر زندگی میکنیم.

Anonymous ناشناس said...
کاش میگفتی دنبال این فیلم هستی من داشتمش! می تونستم بی دردسر بهت بدم
از این به بعد اگه فیلمی چیزی خواستی تو وبلاگت بگو شاید ما داشتیم

Anonymous ناشناس said...
یه سوال(البته اگر دوست نداشتید جواب ندید).از اونجایی که فلیکر اینجا فیلتر هستش شما چجوری عکسها رو اونجا میذارید؟اگر از نرم افزار خاصی استفاده میکنید برای فیلتر شکن میشه اسمش رو به من هم بگید؟

Anonymous ناشناس said...
به مرجان:
خوشحالم که اطلاعاتم به درد می خورند
درضمن در حال حاضر فقط سینه استار امارات مال این فیلم رو نشون میده

به نازنین:
من از جی پس استفاده می کنم البته فایر فاکس هم یک پلاگین داره که فلیکر رو در اینجا باز می کنه ولی من یادم نیست.
برای استفاده از جی پس اول به سایت زیر برو:
https://gpass1.com
و نرم افزار داخل صفحه رو دانلود کن بعد از دانلود یک برنامه داری که از داخل اون اکسپلوررت رو باید باز کنی تا فلیکر رو باز کنه
برای اطلاعات بیشتر در مورد فیلتر شکن ها این سایت هم خوبه:
https://www.no-filter.com

Anonymous ناشناس said...
مرسی بابت اطلاعات نرم افزاری فیلتر شکن.

Anonymous ناشناس said...
راستی دیشب بالاخره موفق شدم برم فیلم رو ببینم.البته سانس 11:15 شب!وقتی رسیدم خونه ساعت 2 صبح بود منتهی تموم طول راه هزار بار از شما تشکر کردم که باعث شدی تنبلی رو کنار بذارم و برم فیلم رو ببینم.
واقعا محشر بود.
البته شاید هم محشر فقط برای توصیف یه ذره اش خوب باشه!