پژمانبلاگ
چهارشنبه، مهر ۲۹، ۱۳۸۸
MEIFF

جشنواره فیلم خاور میانه که در ابوظبی برگزار شد، امسال کیفیتی به مراتب بهتر از سال های پیش داشت. غیر از فیلم هایی که قبلاً نوشته بودم، یک فیلم دیگر هم در جشنواره دیدم که از قضا، جایزه بهترین فیلم جشنواره را هم از آن خود کرد. "Hipsters" از روسیه که یک موزیکال بسیار خوش ساخت بود و از ابتدا تا انتها با تصاویر پرقدرت و موسیقی گوش نواز، نمی گذارد بیننده سرش را از روی پرده برگرداند.
سهم جایزه برای سینمای ایران در بخش مسابقه، به حامد بهداد رسید برای بازی در فیلم "کسی از گربه های ایرانی خبر نداره". این فیلم را هم دیدم و بهتر از چیزی بود که خودم را برایش آماده کرده بودم. جدای اینکه که بسیار خارجی پسند است و خارجی های سالن، خیلی هیجان زده سالن را ترک می کردند، یک فیلم اجتماعی خوش ساخت با کمی مایه های هالیوودی است ولی موضوعش آنقدر جذاب هست که بتوانی اشکالات فیلم را نادیده بگیری.

"درباره الی" هم که عالی بود. امیدوارم اصغر فرهادی بتواند این روند فیلم سازی را که در پیش گرفته، با همین انرژی ادامه دهد. این نوع فیلم ها، از آن فیلم هایی است که تاریخ مصرف ندارد. روابط انسانی همیشه سوال های خودش را بر می انگیزد. پس از فیلم همه با سوالات خودشان درگیر بودند. جالبی فیلم نامه اینجا بود که نمی توانستی هیچ کس را مقصر بدانی.

عکسی که برای این مطلب انتخاب کردم، از عکسهای برگزیده هفته روزنامه گلف نیوز است که در ابوظبی گرفته شده و در سایت روزنامه انتشار یافته.


برچسب‌ها: , , ,

چهارشنبه، مهر ۱۵، ۱۳۸۸
MEIFF
پیش از آنکه کمی بیشتر از سفرم بنویسم، تا دیر نشده خبر رسانی هر ساله را انجام دهم.

"جشنواره فیلم خاور میانه" امسال برای چهارمین سال پیاپی در ابوظبی از 8 تا 17 اکتبر برگزار می شود. قیمت بلیط ها 20 و 30 درهم خواهد بود و فیلم ها در سه محل "قصر امارات" ، " مارینا مال" و " ابوظبی مال" به نمایش در می آیند.

امسال برخلاف سالهای پیش، از چند روز پیش از شروع جشنواره وبسایت رسمی آن به طور کامل شروع به اطلاع رسانی کرد و مجموعه فیلمهایی هم که قرار است امسال نمایش داده شود، از بار هنری بیشتری نسبت به سالهای پیش برخوردار است. در مجموع، امسال جشنواره از انسجام بیشتری برخوردار است.

من شخصاً سه بار به ابوظبی خواهم رفت تا 4 فیلم را در این جشنواره ببینم.

"درباره الی" که بعد از شنیدن تعاریف بسیار، شدیداً مشتاق دیدنش هستم.
"کسی از گربه های ایرانی خبر ندارد" ساخته بهمن قبادی که از روی کنجکاوی می خواهم ببینمش.
"در برلین" که فیلمی است مستند در باره شهر برلین.
"داستانهایی از عصر طلایی" که فیلمی است ساخته پنج کارگردان رومانیایی که پنج روایت از زندگی مردم در دوران دیکتاتوری چائوشسکو را به تصویر می کشند.

مثل هر سال و هر جشنواره، فیلمهای خوب دیگری هم هستند که به علت کمبود وقت یا اینکه فکر می کنم بعداً در سینماهای دوبی هم می توانم آنها را ببینم، از دیدنشان در جشنواره صرف نظر می کنم.

لینک های مرتبط برای اطلاعات بیشتر:
وبسایت رسمی جشنواره
کاتالوگ کامل جشنواره در فرمت پی دی اف
برنامه نمایش فیلمها

برچسب‌ها: , ,

پنجشنبه، مهر ۰۹، ۱۳۸۸
وین

خب، سفر رفتم و برگشتم و چیزی ننوشتم. همیشه در حین سفر، سفرنامه را می نوشتم ولی امسال حال و هوایم متفاوت است و مطالبی کوتاه و کلی راجع به سفر خواهم نوشت. از طرفی کار زیاد هم کمی وقتم را برای نوشتن می گیرد.



در مجموع این هشت روز مسافرت، سه روز و نیم آن در وین گذشت، نیم روزی در راه و باقی در پراگ. اگر فقط بنا بر مقایسه باشد، پراگ آنقدر پر رنگ و غلیظ بود که امروز، پس از گذشت یک هفته از مسافرت، در خاطرم از وین تصاویری کمرنگ باقی مانده است ولی همین تصاویر، تصاویر ماندگاری اند و در مجموع خوشحالم از اینکه وین را دیدم.


اگر بخواهم شخصیت شهر وین را تصویر کنم، آنچه که از این اقامت کوتاه می بینم، تصویر پیرمردی خوش پوش و مودب و تمیز است که آرام حرف می زند، مهربان است، آرام راه می رود، عصای گران قیمت دارد، در رستورانهای شیک و کمی گران غذا می خورد، موسیقی یا نقاشی را خوب می داند، مهمان نواز است و آلمانی و انگلیسی را به راحتی صحبت می کند. ولی احترامی که برایش قائلی، به تو اجازه نمی دهد با او شوخی کنی و سر بسرش بگذاری و با او خوش بگذرانی. می توانید با هم به یک رستوران خوب بروید و حرف های جدی بزنید و شراب بخورید، ولی اهل کافه و حرف های خودمونی نیست.


وین آرام بود، آرامتر از چیزی که انتظارش را داشتم، شاید به همین خاطر بود که شبهایش زیباتر از روزهایش به نظرم رسید. همه چیز سرجای خودش است و وقتی در فضای شهری راه می روی، خودت را جزوی از آن احساس می کنی.

نگاه مردم، مهربان و با احترام است. در این چند شهر اروپایی که تا به حال دیده ام، مردم وین مودب ترین مردمی بودند که با آنها برخورد داشتم. با هیچ کس برخورد نکردم که انگلیسی نداند و اگر کمکی از او می خواهی، در کمک کردن درنگ کند.

دانوب را آنقدر که باید ندیدم، شاید هم خودش دوست داشت کمتر دیده شود و مثل سن در پاریس یا تمز در لندن یا ولتاوا در پراگ، نمی خواهد آنقدر زیاد توی چشم باشد.


باغ وحش وین را که بنا به روایتی بهترین باغ وحش اروپا و بنا به روایتی بهترین باغ وحش دنیا است، دیدم. من تنها باغ وحشی که در عمرم رفته ام، باغ وحشی است که زمان کودکی ام، در یکی از کوچه های شمالی خیابان ولی عصر قرار داشت و تصاویر محو و کثیف آن باغ وحش، با حیوان های بی حال در زندانهای انفرادی به هم چسبیده، تنها مفهومی از باغ وحش بود که در ذهن من جای داشت. پس از آن و بعد از این همه سال، این باغ وحش را دیدم که پارکی بسیار زیباست که حتی از راه رفتن در آن خسته نمی شوی، چه برسد به اینکه حیات وحش را هم به تماشا بایستی. کودکان وینی را می دیدم که با ولع و لذت کنجاوی شان را ارضا می کردند و یاد کودکی خودمان افتادم و ....


وین –به نظر من- از آن شهرهایی است که اگر در آن زندگی کنی و آلمانی بدانی، می توانی ارتباط خوبی با آن برقرار کنی و لا به لای تارهایش خودت را بتََنی، ولی اگر توریستی از آن عبور کنی، لایه های زیرینش را از دست خواهی داد و چیزی که در رو می بینی، همان جذابیت های توریستی تعریف شده ای است که راهنمای تورها، به همه نشان می دهند ولی بعد از دیدن آنها به دیوار سختی از صمیمت برخورد می کنی که به راحتی نمی توان در وین از آن عبور کرد. وین را نمی توان در سفر کوتاه، شناخت. باید محرم باشی تا چیزهایی را به تو بگوید.


اگر گذرتان به وین افتاد، یادتان باشد، شنیستل وینی از دستتان در نرود به خصوص اگر در رستوران "فیگل مولر" آنرا بخورید. خوردن آن با سالاد سیب زمینی که کنار آن سرو می شود، تجربه جدید و به یاد ماندنی ای است.


تا یادم نرفته بگویم که دیدن کنسرت ارکستر سمفونیک شیکاگو به رهبری برنارد هایتینگ، تجربه ای بسیار بسیار بسیار لذت بخش بود از دیدن خود سالن کنسرت گرفته تا لحظه لحظه اجرا که سعی کردم تا جایی که می توانستم گوش شوم و بشنوم.اگر بعداً وقت شد، بیشتر درباره اش می نویسم.


برچسب‌ها: ,