پژمانبلاگ
شنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۶
Tehran 3
از میدان آرژانتین سوار یک پیکان مسافر کش شدم که تا میدان هفت تیر بروم. دو مرد جوان دیگر هم عقب سوار شدند و راه افتادیم. راننده تا بیخ چشم! تریاک کشیده بود و اگر روی آسفالت تف می کرد خشخاش سبز می شد! از آرژانتین تا هفت تیر دو نخ سیگار کشید و تمام مدت داشت برای دوستش که گویا هم محلی اش بود و جلو نشسته بود، داستان زندان افتادنش را تعریف می کرد:

"... آره می گفتم، بهم گفت یک دقیقه صبر کن الان برمی گردم... رفت و من دیدم ده دقیقه شد که نیومد، منم کیسه ای که روی صندلی بود رو برداشتم و دیدم ای...! یک کیلو تریاکه!! گفتم ای مادر... حالا مارو گیر میندازی! دهنتو...، مادر....، تریاکه رو برداشتم بردم زیر گلگیر ماشین چسبوندم اون زیر، نگو مادر... منو لو داده بوده که بیان منو بگیرن. خلاصه پلیسها ریختن دور ما و ما رو با تریاک گرفتن و بردن باز جویی، بازجو گفت: ببین ما اینجا مادرتو.... ، اگه نگی از کجا آوردی چوب از ... می کنیم از دهنت بیاد بیرون. گفتم بابا والا بلا این مال من نیست من که تریاکی نیستم! مال اون مادر... بی همه چیزه. خلاصه دردسرت ندم مارو انداختن زندون و دوسال برامون حبس بریدن ولی بچه های محل رفته بودن به فلانی گفته بودن آخه مادر...، خوار... ، .... کش، چرا این کار رو با فلانی کردی؟ اونم حاشا کرده بود و بچه های محل هم مادرشو.... حالا شنیدم مادر... رفته زنم گرفته. قراره با بچه ها بریم زنشو..."

این فقط بخشی از داستان بود بعد از آن که پای یک زن هم به میان آمد خودتان حدس بزنید چقدر از افاضات جناب راننده بهره مند شدیم! فقط بگویم که از آرژانتین تا هفت تیر هرچی فحش از دبستان تا حالا یاد گرفته بودم، مرور کردم، این دو نفری هم که کنار من نشسته بودند اول یک کم اعتراض کردند ولی وقتی دیدند طرف اصلاً حواسش جای دیگه س، آخر های مسیر را به خنده برگزار کردیم، راننده و رفیقش هم مثل اینکه اصلاً کسی داخل ماشین نیست به صحبت هاشون ادامه دادند، وقتی پیاده می شدیم هم داستان ادامه داشت که در کمال تاسف انتهای داستان را از دست دادم! این پسری که کنار من نشسته بود و از حجم فحش های رسیده خنده اش گرفته بود، موقع حساب کردن به راننده گفت ، آقا دستت درد نکنه ، قربون ادبت!!

نفهمیدم برای چی ولی تا نیم ساعت بعدش داشتم با خودم می خندیدم، می دانم چیز خنده داری نیست،ولی من می خندیدم شاید خیلی وقت بود فحش از نزدیک نشنیده بودم ذوق زده شدم ولی کل فضا به جای اینکه آزار دهنده باشد طنز شده بود.

برچسب‌ها:

4 Comments:
Anonymous ناشناس said...
مگه شما با دوستاتون میشینین فحش نمیدین؟
من قبول نمیکنم که مرد فحش نده!
مثلا میرین یه جایی بسته است اون وقت چی میگین؟من می گم این...چرا بسته است الان چه وقت بستنه؟...........

من رفته بودم خواستگاری دختره از من پرسید شما فحش هم می دین ؟ گفتم اقلا روزی چهل بار! ولی قول میدم به شما فحش ندم !
اونم حاضر نشد زن من بشه!
البته به این خاطر فحش نبود به خاطر بی پولی من بود!
!
من یه بار از یواشکی حرفهای یک خوابگاه دخترانه رو هم گوش می کردم دختر ها داشتن ورق بازی می کردن و همه شون هم خانوم مهندس بودندبه هم یک حرفهای می زدند که من از رو دیوار فرار کردم !
گفتم اگه این های یک صدم حرفهاشون جدی باشه کار من ساخته است!
در ضمن اگر من بخوام برای فلیکر شما کامنت بذارم غیر از
nice shoot & i love it
چیز دیگری هم میتونم بنویسم یا نه؟
مثلا زیر عکس موزه ابگینه بنویسم "فلان موزه هم تماشایی است"
یا بنویسم ایکاش من اونجا بودم
این حرفها جواد بازی است یا نه؟
بعد به چه زبانی باید بنویسم فارسی یا خارجی؟
اگه فکر می کنید کامنت نوشتن به فرانسه کلاس فلیکر شما را بالا می برد به اندازه کامنت نوشتن فرانسه بلدم!
ایشالا تهران خوش بگذرد لطفا یک جفت کفش تخت چرم تبریز هم بخرید این عربها بفهمند کفش یعنی چه؟
در تمام دبی یک جفت کفش چرمی پیدا نمیشود!
برای تهران گردی و عکاسی
سری هم به کوچه مروی
و کوچه صف بزنید
شاید هم خرید عتیقه های قلابی کوچه منوچهری هم خالی از لطف نباشد
میدانم همه جاهای بالا را دیده ایدچون می دانم در تهران درس خوانده و زندگی کرده اید ولی دیدن کوچه دیروزی با دید امروزی خالی از لطف نباشد
خوش بگذرد

Anonymous ناشناس said...
علی جان ممنون از کامنت طولانی ات
اول اینکه چرا من هم با دوستام حسابی فحش می دم و فحش می شنوم منتها چون مدتی از جمع دوستان صمیمی دور افتادم، با دوستان داخل دوبی درجه ادبم رفته بالا و مدتی بود حسابی فحش نشنیده بودم.
در فلیکر به هر زبانی و هرچه دلت می خواد می تونی بنویسی، جواد بازی مثل خوبی و بدی نسبی است و هر کس درجه ای برایش دارد، ضمن اینکه همه از درجه ای جوادیت هم برخورداریم این را هم بگویم که من از جواد ها بیشتر از با کلاس ها خوشم می آید. مطمئن باش اگر باکلاس بازی در بیاوری در دلم مسخره ات می کنم ولی اگر جواد بازی در بیاوری احتمالاً خوشم هم می آید پس راحت باش و برای کامنت خودت را در قید و بند این چیزها نذار
متاسفانه اقامتم در تهران خیلی کوتاه بود و فقط همان سه روز تعطیلی را آنجا بودم و نرسیدم خیلی جاها بروم وگرنه آنجا که پیشنهاد کردی و بسیاری جاهای دیگر رادر برنامه داشتم که وقت دیدن نشد.حق با توست دیدن کوچه دیروزی با نگاه امروزی بسیار جذاب است
خوش باشی

Anonymous ناشناس said...
با اجازه تون من هم حسابی موقع خوندن پست و البته بعدش خندیدم.
دستتون درد نکنه.کلی روحیه ام شاد شد:)

Anonymous ناشناس said...
salam, manam koli khandidm, ye 3 saalieh ke nashnidam,

ye hamvatan