پژمانبلاگ
شنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۶
Tehran 1
مامور نیروی انتظامی بازدید گذرنامه در فرودگاه امام، تاریخ آخرین خروجم از ایران را با کمی تعجب یادآوری می کند، آخرین روزهای سال 84، یعنی حدود یک سال و پنج ماه است به ایران نیامده ام یا شاید بهتر باشد بگویم نرفته ام.

قبل از ورود قصدم این بود که در این سفر چهار روزه، تهران را کمی با نگاه توریستی نگاه کنم ولی آنقدر به قول محمد صالح علاء زلف با این شهر گره زده ایم که از هر گوشه اش بوی آشنایی می آید و نگاه توریستی خام و بیرونی ات را به نگاهی آشنا و درونی تبدیل می کند.

روز اول که سالروز ازدواجمان هم هست، ظهر را در کافه نادری می گذرانیم. کافه ای که اینبار به نظرم رسید پیرمردی خسته است که سالهای آخر عمرش را می گذراند. عمر و اصالت کافه نادری وابسته به عمر و عمق نگاه های گارسونهای آن شده. گارسونهایی که سالهاست هر روز همان کارهای روز قبل را می کنند و شخصیت کافه را شکل می دهند. می دانید در ژاپن تئاترهایی هست که دقیقاً عین هزار سال قبل اجرا می شود با همان فرم لباس و با همان زبان و با همان طراحی صحنه، این تئاترها اگر بیننده هم نداشته باشند، اجرا می شوند فقط به این خاطر که هویت خودشان را منتقل کنند و مرجعی باشند برای نوآوران نمایش. آدمهای کافه نادری مثل عکسهای سیاه و سفید زنده ای هستند که هویت کافه را حفظ می کنند و با مرگ هر یک از آنها، گوشه ای از زندگی کافه گرفته می شود، تا اینکه کافه می میرد. کافه نادری چند سال دیگر که شاید به ده سال نکشد، می میرد چون دیگر کسی پیدا نمی شود که صاف جلویت بایستد و با احترام و صمیمت از تو سفارش بگیرد. می میرد چون نسل ما و بعد از ما به کافه نادری می رویم نه برای اینکه قهوه یا شاتو بریان بخوریم و حتی نه برای اینکه صادق هدایت و فروغ و پرویز شاپور آنجا می رفتند، بلکه به این خاطر که به دیگران نشان دهیم که فکر می کنیم و حتی شاید بفهمی نفهمی روشنفکریم. می میرد چون تنها خاصیتش این می شود که خاطره ساز است و نه چیزی بیشتر.

ساعات خوبی را در آنجا گذراندم ولی فکرم مدام درگیر پیر شدنش بود. کاش اشتباه کنم...
2 Comments:
Anonymous ناشناس said...
سالگردتون مبارک

Anonymous ناشناس said...
سلام توی تبلیغات شرکت نیلی که گل اقا صاحب یک دفترچه شبیه پاسپورت شده !
مگر به شما از انها ندادند؟ که توی فردوگاه پاسپورت ایرانی نشان دادید؟