پژمانبلاگ
سه‌شنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۸۷
Morocco 7
شهر سوم و آخری که برای ادامه سفر و اقامت انتخاب کرده بودیم، شهری بود در شمال مراکش و در قلب کوه های ریف، به نام "شفشاون" ( Chefchaouen ). این شهر، یکی از زیباترین و توریستی ترین شهرهای مراکش است و مقصد عمومی بیشتر اسپانیایی ها و فرانسوی هایی است که وارد مراکش می شوند. مهمترین دلیلی که این شهر اینهمه مورد توجه قرار گرفته رنگ آبی بسیار شفافی است که سراسر شهر را فراگرفته. دیوارها، درب ها، و حتی زمین با رنگ آبی تازه ای رنگ شده اند و فقط بعضی دیوارها از نیمه به بالا سفید هستند. آنقدر این آبی، تازه و آرام است که فکر می کنی هر روز صبح به صبح، فرشته ای می آید و از بالا روی تمام شهر، آبی می پاشد... آنقدر آبی، که وقتی دو سه دقیقه در کوچه های این شهر راه می روی و لحظه ای نگاهت به آسمان می افتد، آبی آسمان به نظرت مرده و کدر می نماید.

با اینکه قبل از ورودمان به این شهر عکسهای بسیاری از آن را دیده بودم ولی باز هم هنگام و ورود و تمام مدت اقامت، هیجان زده بودم. شهری که هم ظاهرش و هم باطنش بسیار زنده و هوش ربا است و از آن شهرهاست که دلت بخواهد در آن یکسالی را جا خوش کنی.

نام این شهر در قدیم " شاون " – با کسر واو - بوده است که در عربی مراکشی به معنای " قله" است، هنوز هم اهالی شهر آنرا شاون و اسپانیایی ها با تلفظ خودشان به آن خاون می گویند "شف شاون" یعنی "قله را نگاه کن" و نامی است که بعدها روی این شهر گذاشته شده.

یکی دیگر از جذابیت هایی که این شهر و دیگر شهرهایی که در دامنه کوه های ریف واقع شده اند برای توریستها دارد، در دسترس بودن حشیش محلی و گیاهان مخدری است که در این رشته کوهها می رویند و تا همین چند سال پیش حتی از نظر قانونی هم مصرف و فروش آنها آزاد بوده. امروز از نظر قانونی ممنوع است منتها این قانون از آن قانونهایی است که خیلی اجرا نمی شود و فقط برای کنترل وضع شده، چون خود دولت می داند که یکی از راههای جذب توریست به منطقه است. به محض ورود به شهر و همینکه از تاکسی پیاده شدیم، توسط چند جوان دوره شدیم و اول به اسپانیایی و بعد به انگلیسی همه شان یک حرف داشتند: "مستر...مستر... گود حشیش ! کام تو مای فکتوری! " که این فکتوری یا همان کارخانه، احتمالاً خانه ای است که در باغچه اش حشیش کاشته اند. راستش را بخواهید کمی حسرت خوردم که اهل این حرف ها نیستم چون قاعدتاً اگر قرار باشد حالی باشد از مخدرات، باید در چنین شهری باشد که در و دیوارش خود به خود آدم را مست می کند. به هر حال ما به همان چای نعنای تازه مان بسنده کردیم.

حالا که به چای نعنا رسیدم بگویم که نحوه سرو چای نعنا در کازابلانکا و فز به اینگونه بود، که چای دم کرده را در یک قوری مراکشی نقره ای می ریزند و به آن مقداری شکر اضافه می کنند و در لحظه سرو، یک دسته درسته نعنا به همراه فلفل سیاه خرد شده در قوری می اندازند و در قوری را می بندند و به تعداد مشتریان، استکان کوچک کنار آن می گذارند و این مجموعه را در یک سینی بیضی شکل جلوی مشتری می گذارند.

اگر از کسی که چای را آورده خواهش کنی برایت استکان اول را پر کند، قوری را با فاصله خیلی زیاد از استکان می گیرد و آنرا پر می کند، هر چه فاصله قوری از استکان بیشتر باشد، مهارت قهوه چی بیشتر است و این فاصله باعث می شود که پر شدن آن استکان کوچک با صدای زیاد همراه باشد و در ضمن روی چای کف می کند. یک قوری یک نفره حدود چهار تا پنج استکان چای می دهد.

ولی در شفشاون طور دیگری چای نعنا سرو می شد. در آنجا چای آماده کمی شیرین را در یک لیوان بزرگ شیشه ای می ریزند و دسته نعنا را در همان لیوان می اندازند و جلویت می گذارند و به این ترتیب از اول تا آخر نوشیدن چای، از دیدن و بوییدن نعنا هم لذت می بری، یک جا که ما مشتری آن شده بودیم، غیر از نعنا، شکوفه پرتقال هم در لیوان می انداخت و دل و دینت را با نوشیدن چای از دست می دادی. این را هم در نظر داشته باشید، وقتی می گویم نعنا منظورم این دسته هایی نیست که در سوپرمارکت ها رنگ و رویشان را باخته اند، قبلاً گفته ام که مراکشی ها همه چیز را تازه دوست دارند، نعنا که جای خود دارد. چشمت که به آن می افتد، سبز می شوی خودت.

ادامه دارد...

برچسب‌ها: ,