پژمانبلاگ
پنجشنبه، فروردین ۰۱، ۱۳۸۷
Morocco 1
بیشتر از ساعتی به تحویل سال نو مانده است. اینجا در کازابلانکا ساعت چهار و نیم صبح است و پشت میز کار اتاقی که بوی چوب و نم می دهد و شدیداً آدم را یاد خانه های گیلان می اندازد، درهتلی آرام نشسته ام و تایپ می کنم: بیشتر از ساعتی به تحویل سال نو مانده ...

پرواز نه ساعته از دوبی به کازابلانکا راحت تر از چیزی بود که انتظارش را داشتم. پس از ورود به فرودگاه اولین چیزی که چشممان به آن می افتد، تابلوهای نقاشی است که به دیوار راهرو فرودگاه نصب شده اند، فرودگاه بسیار تمیز است و احساس خوبی دارم. مامور چک پارسپورت مدام می خندد و در حال لاس زدن با خانمهایی است که پاسپورتشان را چک می کند ( کلاً در کازابلانکا زیاد لاس می زنند ! )، خنده ای هم تحویل ما می دهد و بدون دردسر ما را روانه کشورش می کند.

زیر فرودگاه ایستگاه قطاری است که مسافران را به شهر کازابلانکا که سی کیلومتری دورتر از فرودگاهش است می برد. صندلی های کوپه چرمی با رنگ قهوه ای سوخته است، دیوارهایش کِرِم است و کهنه به نظر می رسد. کوپه تقریباً خالی است، کنارمان جوان تقریباً بیست ساله ای است که از نیویورک آمده ، در ایستگاه های کوچک سر راه قطار تقریباً پر می شود از مردان و زنانی که در حومه زندگی می کنند و لباس های غیر شهری به تن دارند، یک گروه دانشجو هم در یکی از ایستگاه هایی که نزدیک دانشگاه است وارد می شوند و یکی از دانشجوها شروع به سیگار کشیدن در کوپه می کند و این باعث اعتراض یکی دو نفر از مسافران و بالاگرفتن بحث می شود تا جایی که کار نزدیک به زد و خورد هم پیش رفت و کوپه کاملاً بهم ریخت و با آمدن مامور قطار ماجرا فیصله پیدا کرد.

وارد شهر که می شویم راننده ای که کاملاً فرانسه صحبت می کند راضی مان می کند که تا هتل سوار تاکسی اش شویم، وضعیت رانندگی در کازابلانکا کمی بهتر از رانندگی در هند است و چیزی نزدیک به تهران، آشفته و درهم ولی هرکس می داند حرکت بعدی طرفش چیست و در نهایت آشفتگی به نظم تعریف شده ای رسیده اند. بیشتر ماشینها رنو و پژو هستند و تاکسی ها فیات.

هتل در کوچه ای آرام است و ظاهر و باطن خوبی دارد. اختلاف ساعتمان با دوبی چهار ساعت و با تهران سه ساعت و نیم است و همین باعث می شود شب زود خوابمان بگیرد. ساعت هشت شب خوابیدیم و چهار صبح سیرخواب شدم.

چند دقیقه ای به تحویل سال نمانده، نه رادیو داریم نه تلویزیونی که کانالی ایرانی داشته باشد و نه اینترنت. امسال در سکوت کامل تحویل می شود... باران گاهی رگبار و گاهی نم نم می بارد... آسمان می گیرد و باز می شود...خیابان سکوتی غریب دارد که صدای اذان دقیقه ای آنرا می شکند و بعد، خورشید تابشش را بر این گوشه دنیا، در یکی از غربی ترین نقاط قاره افریقا آغاز می کند و اولین بامداد بهار را برایمان به ارمغان می آورد...

برچسب‌ها: ,

1 Comments:
Anonymous ناشناس said...
salam pejman aziz ,
omidvaram sale khobi dashte bashi , va dar sarzamin haie dortar , bahareh behtar va rozhayeh barani o aftabi ziba tari dashteh bashi , montazereh aks-ha va eydie hayeh internet iet hastam , chon ashnaie ba har noghtaie az in jahan yek hadieh bozorg barayeh adameh , khosh bashi