پژمانبلاگ
پنجشنبه، دی ۲۶، ۱۳۸۷
چیزی شبیه سفرنامه: مالزی 3

کوالالامپور


هر چند که سفرم به مالزی با کوالالامپور آغاز و با همان به پایان رسید، ولی پیننگ آنقدر هیجان زده ام کرده بود که نتوانستم اول از آن ننویسم.


وقتی از شهری مثل دوبی وارد کولالامپور یا هر شهر دیگری از این منطقه شرق آسیا می شوی، اولین چیزی که توجهت را جلب می کند، سبزی بی اندازه و نا محدود شهر است که با فضای زندگی ات در این گوشه دنیا خیلی تفاوت دارد. درختان، وحشی و نافرمان از هر گوشه ای از شهر، سر برافراشته اند و گویی جنگی دائمی بین برجهای شهر و سبزینگی برقرار است، جنگی که شخصیت شهر را شکل داده.


کوالالامپور، در میان جنگل حک شده، مثل اینکه جنگل را تراشیده باشند و جایش ساختمان کاشته باشند. بسیاری از اتوبانهای داخل شهر از جاده دوهزار ایران سرسبز تر است. سیستم متروی رو زمینی خوبی دارد که گاهی زیر زمین هم می رود، تاکسی ها ارزان و قابل دسترس اند.


همانطور که گفتم در مالزی، سه نژاد عمده مالایی، چینی و هندی زندگی می کنند که در کوالالامپور از هر سه نژاد به وفور موجود است. مردم کلاً آرام و خونسرد هستند. البته این آرامش و خونسردی نسبی است، به نسبت دوبی که خیلی شهر پر جنب و جوشی است، بسیاری از شهرها آرام اند. بگذارید اینگونه بگویم، اگر استرسی که در شهر تهران وجود دارد را صد فرض کنیم، استرس دوبی شصت، پاریس هفتاد و پنج، برلین سی و کوالالامپور چهل و پنج است.این اعداد را همین الان از خودم در آوردم که منظورم را برسانم و هیچ منشا علمی ندارد شاید اگر این نوشته را یکماه دیگر بنویسم، کمی اعداد را تغییر دهم. پارمترهایم برای استرس یک شهر چیزهایی مثل نوع رانندگی، سرعت راه رفتن مردم، نگاه های مردم، بلندی و آهستگی و سرعت حرف زدن مردم در مکانهای عمومی و تعداد آدمهایی که شبها یا صبح زود مشغول پیاده روی یا دویدن هستند و چیزهایی از این قبیل است. کوالالامپور با اینکه شهر مدرنی است و انتظار داشتم به خاطر همین مدرن بودن، آرامش از شهر رخت بربسته باشد، مردمی آرام تر از چیزی داشت که فکر می کردم. شاید یکی از دلایلش، آمیختگی طبیعت با شهر باشد که ناخودآگاه بر سیستم اعصاب مرکزی تاثیر می گذارد.


باز از کوالالامپور یا KL خواهم نوشت.

برچسب‌ها: , , ,

4 Comments:
Anonymous ناشناس said...
چه خوب که یک نفر مالزی را همانطوری که من می بینم دیده و نوشته. من عرضه اش را ندارم که بنویسم. شاد باشی دوستم.

Anonymous ناشناس said...
به عنوان یک توریست توصیف دقیق و جالبی از مالزی کرده بودید...

Anonymous ناشناس said...
از نوشته هاتون متوجه شدم که دبی استرسش از همه جا کمتره . تا حالا که سفری به دبی نداشتم ولی این جا که زندگی می کنم( انگلیس ) به نظر من استرسش از صد تا شاید ده باشه یا بیست .
به ناهید خانم هم سلام برسونید . من ارادت خاصی به ایشون دارم .

Anonymous ناشناس said...
اشتباه نوشتاری داشتم منظورم برلین بود نه دبی