پژمانبلاگ
پنجشنبه، مهر ۱۲، ۱۳۸۶
معرفی سه فیلمی که اخیراً دیده ام:

Flags of Our Fathers

این فیلم و فیلم بعدی که معرفی می کنم آخرین فیلمهایی هستند که با کارگردانی کلینت ایستوود به نمایش در آمدند و بلافاصله پشت سر هم در یک لوکیشن فیلمبرداری شده اند. " پرچمهای پدران ما " درباره فتح یکی از جزایر استراتژیک ژاپن توسط آمریکا در خلال جنگ جهانی دوم است. داستان از یک عکس آغاز می شود، عکسی که چند سرباز آمریکایی را در حال برافراشتن پرچم آمریکا بر قله ای در جزیره فتح شده نشان می دهد. حین تقدیر دولت آمریکا از سربازانی که در عکس مورد نظر حاضرند، به صورت فلش بک به جریان واقعی فتح جزیره و برافراشتن پرچم می رسیم و هر چه در داستان بیشتر جلو می رویم، قضیه مدال و تقدیر از افراد داخل عکس بیشتر برایمان مسخره و بچه گانه جلوه می کند. توجه اصلی فیلم بر تفاوت دیدگاهی است که بین نگاه مردم عادی خارج از جبهه و جنگجویانی که در کارزار شرکت داشته اند، وجود دارد.
انتظار نداشته باشید از کلینت ایستوود یک فیلم جنگی خشن ببینید این را با مقایسه ماهیت خشنونتی که در این فیلم و نجات سرباز رایان است می توانید بفهمید. خشونت نجات سرباز رایان آنقدر عمیق است که نمی توانید با فکر کردن به جلوه های ویژه و گریم خودتان را گول بزنید تا مورمورتان نشود ولی خشونتی که در این فیلم هست مصنوعی است چون اصلاً کلینت ایستوود آدمی نیست که بتواند خشونت را نشان دهد. این یکی نیز مثل بقیه فیلمهای کلینت ایستوود، فیلمی است با نگاهی کاملاً انسان گرایانه ولی این بار با گرایش جمعی و گروهی، تدوین فیلم هم عالی است.

Letters from Iwo Jima
ایوو جیما نام همان جزیره استراتژیکی است که در معرفی فیلم قبل گفتم. این بار از دید ژاپنی ها به ماجرای فتح – یا به عبارتی اشغال – جزیره نگاه می کنیم. جزیره ای که جزو کشور ژاپن است و سربازان ژاپنی برای نجاتش تلاش می کنند. در " نامه هایی از ایوو جیما "، بیشتر به آرمانهای مشترکی توجه می شود که همیشه در هر دو سوی جبهه های جنگ وجود دارند. فرمانده ژاپنی که در آمریکا تحصیل کرده و دوستان زیادی آنجا دارد، قهرمان المپیک ژاپنی که در المپیک لس آنجلس قهرمان شده، حالا باید همان آمریکایی ها را بکشند تا وطنشان را نجات دهند. مادر یک سرباز آمریکایی در نامه اش همان آرزوهایی را برای فرزندش کرده که مادر یک سرباز ژاپنی. هر دو طرف قربانی اند. چیزهایی که در این دو فیلم بیان می شود، داستان های مشترکی است که در تمام جنگها شاهدش هستیم ولی کمتر به آنها توجه می شود.
این فیلم بعد از فیلم " پرچمهای پدران ما " به نمایش در آمد.کل زبان فیلم - غیر از چند صحنه کوتاه - ژاپنی است و دیالوگها هم طوری ساده و با ریتم آرام تنظیم شده اند که به هیچ وجه چیزی را در زیر نویس از دست ندهی.
نگاه انسان گرایانه کلینت ایستوود در این فیلم خیلی متکی به فرد و عمیق تر از فیلم قبلی است ولی من از خط داستانی فیلم قبل – پرچمهای پدران ما – بیشتر خوشم آمد و احتمالاً به خاطر کندی ای بوده که در فیلم ژاپنی عمداً ایجاد شده تا مخاطب بیشتر با تصاویر ارتباط برقرار کند تا دیالوگ. در هر حال دیدن هر دو فیلم را یک بار برای آقایان پیشنهاد می کنم. فکر می کنم خانمها کمتر با فیلم ارتباط برقرار کنند.

A Good Year
آخرین فیلم ریدلی اسکات که یکی از بهترین هایش هم هست. یک تاجر موفق انگلیسی که در بورس خرید و فروش ارز – نمونه ای از مشاغل تماماً مادی گرا - کار می کند، پس از فوت عمویش ، خانه و تاکستان شراب او را در یکی از شهرهای آرام فرانسه به ارث می برد و برای فروشش عازم محل می شود. ضمن حضورش در آنجا خاطراتی از کودکی اش در آن خانه و تاثیراتی که این عمو بر زندگی اش گذاشته را مرور می کنیم.
داستان فیلم خیلی ساده و قابل پیش بینی جلو می رود ولی بیان آن با عوامل مختلف و از جمله طنزی بسیار پررنگ، فیلم را از اول تا آخر دیدنی می کند. تقابل نور آبی و ساختمانهای خشن و فضای سرد لندن با نور زرد و ساختمانهای سنتی و فضای گرم پرُونس در فرانسه، تقابل زبان انگلیسی با زبان فرانسوی ، تقابل ویسکی و شراب، از جمله تضاد های پر رنگی است توجهت را جلب می کند. فیلم هر چند که انتهایی آرمانگرایانه و تقریباً غیر ممکنی دارد ولی فرم بیان فیلم باعث شده که به یک بار دیدنش بیارزد. با اینکه بازیگران خوبی در فیلم بازی می کنند ولی بازی ها پر رنگ نیست البته شخصاً دوست داشتم به جای راسل کرو هنرپیشه دیگری نقش اول فیلم را داشت، شاید یکی مثل نیکلاس کیج که خباثت ذاتی اش کمتر از راسل کرو باشد ولی گویا استاد بعد از گلادیاتور بد جوری به راسل گرو گیر داده.

برچسب‌ها: