پژمانبلاگ
یکشنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۶
ادامه نوشته قبل...
Small Time Crooks:
وودی آلن دومین کارگردانی است که تا به حال هر کاری از او دیده ام دوست داشتم – آن یکی هم تارانتینو است – آنقدر در یکساعت و خرده ای مدت فیلم اتفاق در داستان می افتد که نمی فهمی چطور گذشت. از اینش خوشم می آید که آب به داستان نمی بندد و وقتت را تلف نمی کند. ده دقیقه که از این فیلم می گذرد پیش خودت آخری را برایش پیش بینی می کنی و آن پیش بینی در نیم ساعت اول فیلم اتفاق می افتد، آنوقت نمی دانی از آن به بعد چه اتفاقی قرار است بیافتد.

کافه ستاره:
سامان مقدم کارگردان باهوشی است. در فیلم هایی که از او دیدم، این یکی بهتر از بقیه است ولی هیچ اتفاقی در من نیانداخت.

ABC Africa:
در برخورد با کارهای کیارستمی دو گروه عمده پیدا شده. یکی گروهی که مریدانه می پرستندش و هر چیزی بسازد کورکورانه و ندیده دوست دارند، یکی عده ای که فیلمهایش را ندیده می کوبند و معتقدند کیارستمی دوره اش تمام شده یا اینکه برای سینمای ایران فیلم نمی سازد و فیلمساز ایرانی نیست . هیچکدام از این دو دیدگاه هم به درد کارگردان نمی خورد چون از هیچکدام یک نقد بی طرفانه و سازنده در نمی آید. برای همین او هم بدون توجه به هر نقدی کار خودش را می کند و هر حرکتی که به ذهنش می رسد را اجرا می کند و با اقبال طرفداران هم روبرو می شود. من همیشه سعی کرده ام بی طرفانه به تماشای فیلم بنشینم، بیشتر فضاهای کیارستمی را هم دوست دارم. فیلم " ای بی سی افریقا " صحنه های خوب و تاثیر گذار داشت ولی در ژانر مستند خیلی فیلم های قوی تر و تاثیر گذار تر از اینها داریم که کارگردانان جوان و کم تجربه هم آنها را ساخته اند، این فیلم اگر نام کیارستمی را با خود یدک نمی کشید شاید اصلاً دیده نمی شد. انرژی ای که برای ساخت و تدوین این مستند صرف شده، در مقایسه با فیلمهای دیگر خود کیارستمی هیچ است. من که مشق شب و خانه دوست کجاست و زیر درختان زیتون را دوست دارم ، از کیارستمی بیشتر از ارائه یک سفرنامه تصویری به عنوان فیلم انتظار داشتم. ولی نمی خواهم نتیجه بگیرم که دیگر فیلمهای کیارستمی به درد نمی خورند.

میم مثل مادر:
با تعریف هایی که شنیده بودم انتظار داشتم فیلم بهتری ببینم. با پیام کلی فیلم مشکل داشتم که نگاه داشتن فرزند ناقص را، توجیه می کرد و بار منفی را بر دوش پدری گذاشته بود که می خواست فرزندی که به احتمال زیاد ناقص به دنیا می آمد، سقط شود. صحنه های عاطفی ای که ایجاد شده بود تاثیر گذار بودند و اشکت را موقع فیلم در می آورد ولی تمامش مربوط به لحظه بود و یک هفته بعد چیزی از فیلم در من باقی نماند.
رسول ملاقلی پور امروز جای بهتری از ما نشسته و نقدها و تعریف های ما به دردش نمی خورد، همین که این همه از خوبی هایش یاد می کنند، به تمام فیلم هایش می ارزد. یادش گرامی.

برچسب‌ها: