پژمانبلاگ
شنبه، فروردین ۱۸، ۱۳۸۶
Berlin - Metz
اولین قطاری که ما را از برلین به شهر کوچک متز ( مِس ) در فرانسه می برد، راحت تر از هواپیمایی است که از دبی تا برلین را با آن آمدیم. تقریباً سیزده ساعت مانده به سال نو ، کنار پنجره قطار نشسته ایم و طبیعت بیرون را نگاه می کنیم، خبری از عید نیست!!.

در هشت ساعت و نیمی که در راهیم، قرار است دو بار قطار عوض کنیم. هر چه به سمت جنوب و غرب می رویم، سبزی زمین، زردتر می شود و رطوبت و سرسبزی شمال آلمان جایش را به سردی کوهستانی می دهد. میانه راه به فرانکفورت می رسیم، شلوغی شهر و صنعتی بودنش از ایستگاه قطار به نظرم می رسد ولی فقط پنج دقیقه در ایستگاهیم... اولین تعویض قطار در مانهایم انجام می شود و از اینجا تا ساربروکن که شهر مرزی آلمان و فرانسه است یک ساعت و نیم دیگر راه است. بین راه به کایزرز لاترن می رسیم و به خاطر شیبدار بودن خیابان هایش می توانیم کلی از شهر را ببینیم، قبلاً که فقط نام تیم فوتبالش را شنیده بودم فکر می کردم شهر بزرگی باید باشد، ولی کوچک و آرام و خلوت به نظر می رسید، خیلی هم سرسبز بود...
دیگر هوا تاریک شده که به ساربروکن می رسیم، مسافران قطار از اینجا تا متز، غیر از ما، فقط چهار نفرند که بعد می فهمم یکی شان که دختر جوانی است مامور قطار است. به خاطر تغییر کشور، نوع قطار هم عوض شد و دو تا واگن هم بیشتر نداشت، تقریباً قطار اختصاصی است. از برلین در شمال شرقی آلمان راه افتادیم و الان از جنوب غربی از آن خارج می شویم و وارد خاک فرانسه می شویم، تنها نشانه ای که خبر از تغییر کشور می دهد، تغییر زبان تابلوهایی است که از شهرها به چشممان می خورد. تمام شهرها تا متز، بسیار کوچک و سوت و کورند، تا آنجا که در یک ایستگاه، ماشین های مردم کنار ایستگاه و ریل قطار پارک شده.

ساعت هشت و نیم است. تنها ایستگاه قطار شهر متز، بزرگ تر و تمیزتر از چیزی است که انتظار داشتم از نظر نور شهر و رفت و آمد ماشین ها هم طوری است که به هیچ وجه مرده و خواب آلود به نظر نمی رسد.

چند ساعت دیگر سال تحویل می شود ولی خسته تر از آنیم که لحظه تحویل سال را بیدار باشیم. پس زنده باد توالت، زنده باد رختخواب!

برچسب‌ها:

1 Comments:
Anonymous ناشناس said...
بد شد که.....تا آخرسال همش خوابی..