پژمانبلاگ
چهارشنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۶
Babel
پس خداوند ایشان را از آنجا بر روی تمام زمین پراکنده ساخت و از بنای شهر بازماندند. از آن سبب آنجا را بابل ( یعنی اختلاف) نامیدند، زیرا که در آنجا خداوند لغت تمامی اهل جهان را مشوش ساخت. و خداوند ایشان را بر روی تمام زمین پراکنده نمود.
عهد عتیق – پیدایش – باب 11



سرگشتگی تنها لغتی بود که بعد از دیدن فیلم "بابل" در ذهنم ماند. نه سرگشتگی موضوعی، که سرگشتگی آدمها. بلاتکلیفی، ناامیدی و دست و پا زدن برای رسیدن به چیزهایی که حق انسانی خودت می دانی ولی به طور ناباورانه و تاحدودی ابلهانه ای از دستشان داده ای.
چهار داستان به ظاهر جداگانه ولی در عمق مربوط به هم تعریف می شوند و هر کدام با یک زبان. عربی، انگلیسی، اسپانیایی، ژاپنی و حتی زبان اشاره ناشنوایان که زبان بی زبانی است، بیننده را هم در این تفاوت الحان شریک می کند تا یادمان باشد چقدر از دنیا و از خودمان دور افتاده ایم و هم یاد بگیریم چیزهایی هست که گفتنش زبان نمی خواهد.
نقطه مشترک تمام داستانها هم تفنگی است که برای فتح بر طبیعت و انسان ساخته ایم ولی سایه اش بر خودمان چیره می شود. داستان در انتها، قهرمان هر چهار داستان را گریان رها می کند تا به سرگشتگی اش و بخت غریبش بگرید.

معمولاً از بازی براد پیت خیلی خوشم نمی آید ولی نقشش را در این فیلم دوست داشتم، جالب اینجاست که بدانید براد پیت برای بازی در این فیلم، پیشنهاد بازی در فیلم " مردگان "* اسکورسیزی که خودش هم یکی از تهیه کنندگان آن بوده را رد کرده.
این ژانر سینمایی که رفته رفته بین کارگردانها محبوبیت پیدا می کند از ژانرهای مورد علاقه من برای یک بیان سینمایی است. روایت داستانهای موازی ، گاهی با تاخیر زمانی و ارتباط آنها در نقطه ای کوچک و دور افتاده. قبل از هالیوود، کیشلوفسکی از این ترفند استفاده کرده بود با ارتباط ناگهانی هر کدام از داستانهای سه رنگ و هر کدام از داستانهای ده فرمان، ولی در آن آثار چند فیلم را می بینیم که در نقطه ای از هم رد می شوند.
در همین ژانر " تصادف " قابل مقایسه با بابل است که من شخصاً تصادف را بسیار بیشتر دوست داشتم ولی این باعث نمی شود که یک بار دیدن بابل را توصیه نکنم.
*The Departed

برچسب‌ها: