پژمانبلاگ
شنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۷
برای کافه آنتراکت...
همان یک فنجان شکلات داغی که دستی و نگاهی آشنا برایم درست کرد، همان منوی موسیقی هفته و آینه زنگار گرفته ای که بر سینه دیواری کهنه تکیه داده بودند، همان فضای کوچک و کم نور در طبقه دوم سینما جمهوری، آنقدر گیرا و ماندگار بود که با همان یکبار رفتن به کافه آنتراکت، بندی از بندهایم را آنجا گره بزنم.
دیروز سینما جمهوری در آتش سوخت و وقتی خبرش را خواندم قبل از اینکه افسوس از دست دادن یکی از قدیمی ترین سینماهای تهران را بخورم، به سر آن بندی فکر می کردم که در کافه آنتراکت سوخته رها شده است.
کاش لیلا و علی تاب بیاورند... می آورند.
افسوس...


2 Comments:
Anonymous ناشناس said...
Mersi. khosh-hal shodam:)

البته توضیح اینکه خانم سارا از سوختن سینما جمهوری خوشحال نشده. جواب کامنتی را که در وبلاگش گذاشته بودم داده.