پژمانبلاگ
یکشنبه، مرداد ۲۱، ۱۳۸۶
پراکنده بعد از چند وقت
اول از همه اینکه دو دوست، که در دوبی زندگی می کنند، لطف کرده اند و از آن خانه ای که من راجع به آن در این پست نوشته بودم، با موبایلشان عکس گرفته اند و برایم ای میل کرده اند که من در وبلاگ بگذارم ، من هم به خاطر مودی بودن – با مودی چشم باباقوری فرق دارد- حال نداشتم پستشان کنم ولی امروز با عرض معذرت از تاخیر، پستشان می کنم. عکسی که از خیابان گرفته شده را این خانم و عکسی که از بالا گرفته شده را این آقا گرفته اند.

دوم اینکه دیشب ساعت 9 شب با یک دوست رفتم استارباکس و یک قهوه بزرگ غلیظ خوردم، نمی دانم چرا این کار را کردم چون من زیاد قهوه نمی خورم و به همین خاطر وقتی می خورم قشنگ احساس می کنم در رگهایم به جای خون کافئین جاری شده و نتیجه این شد که دیشب تا چهار صبح در رختخواب بیدار بودم و آنقدر سر حال بودم که نزدیک بود تصمیم بگیرم اصلاً نخوابم ولی زورکی خودم را خواباندم تا ساعت شش که باید بیدار می شدم و می رفتم اداره مهاجرت دوبی، هفت و نیم آنجا بودم و یک مدرک ناقص داشتم که باید تکمیلش کنم دوباره سر ظهر بروم آنجا که امروز کارم انجام شود، خوشبختانه اداره مهاجرت دوبی به خاطر حجم بالای کار صدور ویزا و صدور اقامت، از ساعت هفت و نیم صبح تا هشت شب یکسره باز است و اصلاً هم اعصاب خردی ندارد، چون کارت سریع و راحت انجام می شود و با تمام شلوغی محیط کنترل شده آرامی دارد، اجالتاً از نیم ساعت قیلوله بعد از ظهر افتادم، این خزعبلات هم که می نویسم نتیجه خواب آلودگی است، نصف مغزم تعطیل است.

چهارم.... نه ببخشید! سوم اینکه بالاخره بعد از مدتها دوربینی که می خواستم را خریدم و شروع به عکاسی برنامه ریزی شده در دوبی کرده ام که بعضی هایش را در فلیکر خواهید دید ولی شدیداً جایگزین انرژی نوشتنم شده و یکی از دلایلی که مدتی ننوشتم این بود، دلیل دیگرش این است که احساس می کنم خروجی هایم بیشتر از ورودی هایم شده و دارم خالی می شوم، فکر بد نکنید...منظورم این است که بخش خود آموزی برنامه ریزی شده ام در زندگی کمرنگ شده، وقت مطالعه جدی ام کم شده و تصمیم گرفته ام مدتی انرژی ام را صرف خواندن و پرکردن خودم کنم، به عبارتی احساس می کنم سوختم تمام شده، خوشبختانه سهمیه بندی هم نیست و می شود بدون محدودیت چیز داخل ذهن کرد، اگر چیزی نمی نویسم می خواهم به چرت گویی نیافتم وگرنه قدرشناس و شرمنده آنهایی که به وبلاگ سر می زنند و نوشته ای نمی بینند هستم و هر روز به آن فکر میکنم ولی چه می شود کرد که بضاعتم همین است.



بقیه باشد برای بعد...
7 Comments:
Anonymous ناشناس said...
منتظر دیدن عکس های جدید هستیم

Anonymous ناشناس said...
پس منتظرم ببینم چه عکس هایی از این شهر میخوای بگیری؟ راستی جریان این ساختمون هم خیلی جاب بود

Blogger niki said...
اصلا عادت ندارم از تو این مدل نوشته هارو بخونم که صبح چه کردی و شب چه کردی . چاکریم

Anonymous ناشناس said...
سلام
من همیشه عادت دارم کامنت های بی ربط بذارم دست خودم نیست
من سعی کردم با موبایل ایرانسل سایت شما را ببینم ولی نتوانستم ولی سایت نیکی خانم را تونستم توی موبایل ببینم ( خودمونیم خیلی گرون تموم شد دیگه نمی رم!)
نمیدونم چه فرقی بین سایت شما و ایشون هست
در ضمن سایت نیکی خانم یه چیز جالب داده که اگه موس رو روی لینک ها نگه داری تاریخ اخرین اپدیت را نشان می دهد
در ضمن من با اریکسون 750 به وصل شدم اگه دوستان خواستند ازمایش کنند با مینی اپرا نروند چون فارسی بهم میریزه ولی با مرور گر خود گوشی اگه برند حروف درسته
بهمین خاطر نمیشه فیید رو فعال کرد چون خود گوشی فیید نداره

Anonymous ناشناس said...
دوباره سلام دلم تنگ شد زود اومدم:)

سایت اون خانم در ایران فیلتره !
در ضمن عکس خونه پیرزن جالب بود و اگه میشه اسم و مدل دوربینی که خردید رو بگید و من معمولا سایت شما را برای دیدن عکس های دوبی چک میکنم
در ضمن شاید چون جلوی چشم نیکی خانم هستید براشون معلومه که روزا چکار میکنید برای حداقل من جالبه
اخرین موضوع اینه من هروقت انلاین میشم با وجودی که فیید شما خالی است بازم مثل کسایی که توی بیابون قمقمه خالی رو سر میکشند یه سری به سایت میزنم !
با ارزوی کامرانی و عمر دراز

Anonymous ناشناس said...
اخرین کامنت
یادم رفت بگم این پیرزنه ماشین هم که داره ! شاید پیرزن نباشه چیز خوبی باشه!

Anonymous ناشناس said...
علی جان
ممنون از کامنتهات و ممنون از اینکه هر روز سر میزنی
برای دیدن عکسها پیشنهاد می کنم از یک فیلتر شکن اسفتاده کنی و عکسها را در صفحه فلیکرم ببینی چون بیشتر عکسها را آنجا می گذارم، البته برنامه این را هم دارم که در وبلاگ هم بیشتر عکس بگذارم ولی تمرکزم روی فلیکر است
خیلی کامنتهات پر انرژی بود مرسی