پژمانبلاگ
شنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۶
دیروز موبایلم زنگ زد و دیدم شماره ایران افتاده گفتم:

- بله؟
خانمی تقریباً پنجاه ساله- الو سلام علیکم آقا من از ایران زنگ می زنم لطفاً گوشی رو بدین خانم...
- ببخشید! من خانم ... رو نمی شناسم این تلفن شخصی منه فکر کنم اشتباه گرفتین
- اِ ! خودشون این شماره رو دادن
- شماره چنده؟
- ( یک شماره گفت که فقط دو رقمش با تلفن من یکی بود )
- نه خانم احتمالاً خرابی خط بوده، این تلفن خیلی با تلفن من فرق داره
- اِ... پس اشتباه شده ببخشد شما دبی هستین دیگه؟
- بله.
- ما اگه بخوایم بیایم دبی چه جوری باید بیایم؟
- باید تشریف ببرید یک آژانس مسافرتی نزدیک خونه تون بگید براتون ویزا و بلیط بگیرند و بیاید.
- بعد اگه اومدیم اونجا به شما زنگ بزنیم شما ما رو راهنمایی می کنین؟
- در چه زمینه ای باید راهنمایی تون کنم؟
- همین در مورد دبی دیگه... اگه زنگ بزنیم کمکمون می کنید؟
- اگر در حد تلفن کمکی از دستم بر می اومد چشم.
- دستتون درد نکنه. راستی شما ایرانی هستین؟!!!
- بله!!!
- چه جالب اشتباه که گرفتم باز هم ایرانی بودین.
- بله اینجا احتمالش زیاده.
- خب پس ما اومدیم دبی بهتون زنگ می زنیم من از کرمانشاه زنگ می زنم.
- بسیار خب ، خوش باشید.

حالا نفهمیدم شماره من را که اشتباه گرفته بود چطوری می خواست بهم زنگ بزنه.

قصدم این نبوده که بار منفی ای از این نوشته متوجه آن خانم باشد، قصدم این بود که تفاوت نگاهمان را نشان دهم. تفاوت نگاهی که تا وقتی داخل ایران زندگی می کنی متوجه اش نیستی شاید خودت هم کم و بیش درگیر نگاه آن طرفی باشی. برای کسی که در ایران است عجیب نیست که با یک ناشناس در یک کشور دیگر که از نظر او پارامتر های مشخص و برتری دارد ( که معمولاً غلو شده اند )، صحبت کنی و حتی از او کمک بخواهی و انتظار هم داشته باشی که حتماً کمکت کند ولی برای همان ایرانی که چند سال در کشوری زندگی کرده که برای دقیقه به دقیقه زندگی اش پول خرج می کند و مجبور است به همان سرعت درگیر پول درآوردن باشد و در جریان سریع زندگی شناور است، یک مکالمه چند دقیقه ای که قرار باشد از تو اطلاعات رایگان دریافت کند عجیب می نماید.اینها به خاطر تفاوت روشهای زندگی مان است. نه طنز است نه ناراحت کننده. تفاوتی است که هست و باید بشناسیمش و تکلیف خودمان را با آن روشن کنیم.
2 Comments:
اول صاحب وبلاگ نیکات و حالا شما!
من همیشه دارم با شگفتی های برخوردهای ساده و سازنده ای که در اثر نوشتن برام پیش میاد،حال می کنم،از نوشته هاتوت لذت بردم و همچنین عمق نگاهتون نسبت به جامعه امارات،این مطالب دوبی من اگه هیچ فیدبکی نداشت ، حداقل دو تا بلاگر خوب رو پیش روی من گذاشت،در تماس باشیم
ممنون
پیمان

Anonymous ناشناس said...
سلام
من از يك چيز ديگه خيلي بيشتر ناراحت ميشم ، من ميشم پله كه اون بره بالا كلي هم زجر ميكشم ، وقتي كه رفت بالا ميپرسه: ببخشيد شما؟
من "مهمون" داشتم كه كار براش پيدا كردم ، يك ماه خونه من مونده، 4ماه خونه يكي ديگه ، حالا ...
از اين بدتر نميشه