پژمانبلاگ
سه‌شنبه، خرداد ۱۵، ۱۳۸۶
لاله جانم سلام،

دلم خیلی برایت تنگ شده، این نامه را از خانه جدیدم در دوبی برایت می نویسم، هم اتاقیهایم می پرسند چه کار می کنی، گفتم دارم برای زن عقدیم نامه می نویسم، گفتند مگر ایمیل ندارد، گفتم نه هنوز کامپیوتر هم ندارد. گفتند کافی نت چی؟ گفتم نه. دیگر نگفتم که در شهرستان ما فقط یک کافی نت هست که آن هم مال رشید بی پدر و مادر است که آمده بود خاستگاری تو، راستی یک وقت کافی نتش نری ها.

از وقتی رسیدم اینجا دارم دنبال کار می گردم، هوا خیلی گرم شده ولی هم اتاقی هایم می گویند هنوز خیلی گرم نیست چون وقتی میری توالت موقع شستن، آنجایت نمی سوزد هر وقت سوخت یعنی هوا گرم است ولی باز هم آب سرد نداریم و من هم کمی آنجایم می سوزد ولی می گویند عادت می کنی.
با کمک سیامک پسر عمویم که گفتم سه سال است اینجا هست،یک اتاق اجاره کردم که پنج تا ایرانی دیگر هم در آن با هم زندگی می کنیم، قرار است ماهی صدهزار تومن به پول خودمان اجاره بدهم فکر نکنی زیاد است ها وقتی کار کنم دو سه برابرش را در می آورم و نصفش را هم برای خودمان پس انداز می کنم تازه این اتاق ارزان بود چون کولر ندارد و فقط پنکه سقفی دارد و پنجره هم همش باز است نور گیر هم هست فقط ایرادش همین ساختمان بغلی است که دارند خراب می کنند و گرد خاک زیاد داریم سر و صدا هم هست اینطور که هم اتاقی ها می گویند عادت می کنیم.

لاله عزیزم اینجا بیشتر زنها با لباس توی خانه شان بیرون می آیند ولی هیچ زنی را مثل تو با پیژامه ندیدم، نمی دانی چقدر دلم برای پیژامه پوشیدنت وقتی می آمدم خانه تان تنگ شده. همه هم اتاقی های من شبها می روند دیسکو ولی من دلم نمی خواهد با آنها بروم چون همش صورت تو جلوی چشمم می آید و یاد قولی که بهت دادم می افتم.
هنوز آن کاری که می خواهم و حقوقش خوب باشد را پیدا نکردم ولی حتماً توی همین هفته پیدا می کنم، تا حالا همه حقوقشان کم بوده و کار زیاد می خواستند، اینجا همه انتظار دارند زود بری سر کار و دیر بری خانه، البته من اینها را به خاطر تو تحمل می کنم ولی باید پولش هم طوری باشد که بتوانم بخاطرت تحمل کنم. قول می دهم سر یکسال بیایم ایران و با پولهایی که جم کردم یک عروسی درست درمون بگیریم.

الان بیشتر از این نمی توانم بنویسم چون انگشتهایم کمی درد می کند، آخه با یکی از هم اتاقی ها سر کانال ماهواره دعوام شد و حالش را گرفتم.

قربان تو
شوهرت اسکندر
3 Comments:
Anonymous ناشناس said...
:-))
لاله جانم سلام رو که خوندم شوکه شدم!!فکر کردم اشتباهی اومدم!!نگاه آدرس بار کردم دیدم درسته.
دیگه کنجکاوی مجال نذاشت و یه نفس همه متن رو خوندم.
خیلی باحال بود.مدت برنامه اش رو زیاد کنید.
:دی

Anonymous ناشناس said...
من عاشق لاله جان بودم اخرش هم باهاش ازدواج نکردم الان هم خیلی پشیمونم شبها خوابش رو میبینم

Anonymous ناشناس said...
wow,خیلی باحال بود