پژمانبلاگ
دوشنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۸۶
گویند روزی پادشاهی بر شهری حکومت می کرده که همه مردم از همه چیز شهر و هر تصمیم پادشاه راضی بوده اند و هیچ وقت هیچ کس شکایتی نمی کرده. روزی پادشاه برای اینکه آستانه تحمل مردم را بسنجد و ببیند این مردم که اینقدر راضی اند، چه موقع لب به شکایت می گشایند، دستوری صادر می کند مبنی براینکه هر روز صبح تمام مردان شهر قبل از رفتن به محل کار باید به محل مخصوصی بروند و هر کدام با یک ترکه آلبالو کتک مختصری بخورند*، هیچ دلیل خاصی هم برای اینکار نبوده فقط دستور بوده و لازم الاجرا.
بعد از مدتی که از اجرای این طرح می گذرد کسی را می فرستد بین مردم تا ببیند بالاخره مردم به این تصمیم غیر منطقی و زوری اعتراضی دارند یا نه. وقتی فرستاده بر می گردد پادشاه از او می پرسد: بگو ببینم مردم ناراضی شده اند یا نه؟ فرستاده می گوید بلی قربان مردان شهر اینبار اعتراض دارند و کلی ناراحتند. پادشاه لبخند رضایتی می زند و می پرسد: چگونه اعتراضشان را بیان می کنند. فرستاده می گوید: قربان! مردم می گویند کاش پادشاه تعداد کتک زنندگان را بیشتر می کرد که هر روز صبح این همه در صف معطل نشویم و بعد از کتک بتوانیم به کار و زندگی مان برسیم...!!!

آنقدر از سهمیه بندی بنزین گفتند و مردم را نصفه عمر کردند که حالا اگر اعلام شود سهمیه بندی منتفی است که گویا دارد می شود، همه آنقدر خوشحال می شوند که یادشان می رود بیست تومان به قیمت بنزین اضافه شد. به این می گویند سیاست مرگ و تب !! مردم ما متخصص راضی شدن هستند، هیچ کس هم کاری به این ندارد که آیا اینهمه خرجی که برای نصب دستگاه های کارت خوان شد، فقط برای جلوگیری از قاچاق بنزین بوده یا نه. فقط اگر تعداد پمپ بنزینها را زیاد کنند که مردم زیاد در صف معطل نشوند دیگر هیچ اشکال دیگری نیست.

* کمی در اصل قصه تصرف شده تا قابل نوشتن در وبلاگ باشد.
2 Comments:
Anonymous ناشناس said...
ممیزی داستان.
;-)

Anonymous ناشناس said...
مردم ما علاوه بر متخصص بودن در امر راضی شدن ، از ایستادن در صف هم لذت می برند هر چند غر غر می کنند اما شما یک صف الکی راه بینداز ببین چند نفر پشت این صف می ایستند .
خداوندا نگیر از ما این صف ها را !!!!