پژمانبلاگ
سه‌شنبه، آذر ۰۷، ۱۳۸۵
دیشب در اخبار گفتند ، خوشبختانه! جعبه سیاه هواپیمای ساقط شده، پیدا شده و سالم است و مشغول بررسی آن هستیم!!؟
مگر برای ما فرقی می کند که جعبه سیاه پیدا شود یا نه؟ مگر جعبه های سیاه قبلی که خوشبختانه!! پیدا شده بود، به درد ما خورد؟ اصلاً مگر فرقی هم می کند که دلیل هر سقوط را بدانیم؟ تقریباً تمام حرف هایی که بعد از هر سقوط از طرف مسئولین زده می شود یکسان است فقط مارک هواپیما و تعداد کشته شدگان تغییر می کند.

فیلم" یونایتد 93" را دیدم. عجب فیلم مزخرفی بود. فیلم داستان هواپیمای چهارمی است که در یازده سپتامبر دزدیده شد ولی نتوانست به هدفش که ساختمان کنگره یا کاخ سفید بوده برسد و در زمین خالی سقوط کرد.
تعلیق ها ، بازی ها، خط داستانی و کلاً همه آنچه در فیلم می گذرد، بلاتکلیف اند، تا آخر هم تکلیفت با داستان معلوم نمی شود که فیلم اکشن بود، عاطفی بود یا مستند. یک جور مثل اینکه سفارشی و بزن در رویی ساخته شده بود. تنها نکته مثبتش این بود که کنجکاو شدم و اومدم تو اینترنت راجع به این پرواز اطلاعات بگیرم. خواندن این صفحه ، بسیار جالب تر و هیجان انگیز تر از یکساعت و نیم دیدن فیلم بود.

پریشب در تلویزیون صدای آمریکا، گلنوش خالقی دختر روح الله خالقی مهمان بود و راجع به پدرش و آثارش صحبت کرد. یک جای برنامه هم به مرضیه تلفن کردند تا خاطراتش را از خواندن ترانه بوی جوی مولیان به مردم بگوید. اولاً که کل خاطره را از روی نوشته خواند و تمام شیرینی خاطره را از بین برد ، بعد هم که ازش پرسیدند خانم مرضیه، خاطره دیگری از مرحوم خالقی یادتان هست که برای مردم بگویید، با لحن طلبکارانه و دلخوری گفت: من فقط قرار بود راجع به بوی جوی مولیان صحبت کنم و آمادگی صحبت دیگری ندارم، اگر سوال دیگری دارید بپرسید من خودم را آماده کنم بعداً جواب می دهم. توضیح اینکه احتمالاً " آماده " ، یعنی اینکه یک نسخه از چیزهایی که می خواهم در تلویزیون بگویم را برای سازمان بفرستم، اگر آنها تایید کردند، عین آن نوشته ها را مثل کتاب داستان برایتان خواهم خواند. راستش ناراحت شدم از اینکه خواننده ای که این همه توانایی دارد و اینهمه خاطره برای مردم جاودان کرده، در سالهای پایان عمر که باید بزرگ دارندش و با آرامش در کشورش زندگی کند، نیازهای فکری اش را سازمانی از نظر فکری بسته و ایزوله شده ، برآورده می کند که حتی در یک مصاحبه غیر سیاسی تلویزیونی ، باید نگران باشد که مبادا حرف نامربوط بزند و برایش گران تمام شود... حیف...

برچسب‌ها:

4 Comments:
Anonymous ناشناس said...
این لینک هم باحاله:
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2006/11/061113_pm-mk-khaleghi.shtml

Anonymous ناشناس said...
اون صحنه ش رو دیدی که اون مرده زنگ زد به خانواده ش و بهشون گفت نمیدونم کجایین شاید ایرانی شاید یادم نیست عرب یا یه چیز دیگه.رسما اسم ایرانیها رو برد.متاسفم واقعابرای خودمون.

Anonymous ناشناس said...
شما كه به موضوع فيلم و سينما علاقه داريد وقت كرديد سري به اين سايت بزنيد. موضوع گفتگوي اخير در مورد سينما است
http://www.zohrehzahedi.com

Anonymous ناشناس said...
اگر دقت می کردید وقتی اسم مرضیه آمد گلنوش خالقی اخم هایش تو هم رفت و نه جواب سلام مرضیه را داد و نه جواب تعارفاتش و گلنوش جان گفتن هایش. آخر سر هم جواب خداحافظی مرضیه را نداد. اتفاقا بر خلاف شما که قضیه را این طوری دیدید من اشکال را در برخورد گلنوش خالقی دیدم و اگر مرضیه هم دلخور شده باشد از این رفتار بچگانه گلنوش خالقی است. اتفاقا مرضیه با وجود دیدن این رفتار زننده تا آخرین لحظه عکس العمل ناشایستی نشان نداد و آخرین کلامش خداحافظی با گلنوش خالقی بود.