اول : بعد از حدود یک سال و اندی که از آخرین سفر همسرم به ایران می گذشت، دوباره از امروز تنها شدم.
نیکی طی یک تصمیم آنی و جالب و پرانرژی تصمیم گرفت که به ایران برود و من هم تشویقش کردم و نتیجه اش این بود که از زمان تصمیم تا پرواز فقط شش ساعت فاصله افتاد. تنهایی حس غریب و خوشایندی است ولی خطرناک می شود اگر بهش عادت کنی. به هر حال یکی از دلایلی که من هم به رفتن تشویقش کردم کار زیاد خودم بود تا شبها بدون عذاب وجدان دیر به خانه بیایم. مطمئنم گفتنی های زیادی از ایران بعد از یکسال و نیم دارد که برایم بگوید.
دوم: هوای دوبی امروز بوی هوای نم دار بعد از بارون رو می ده ولی ابری نیست، جون می ده همش بری تو خیابون قدم بزنی.
سوم : در برنامه آهنگ های درخواستی رادیو سراسری ایران، امروز یک آقایی زنگ زد و با لحنی که انگار رفته ساندویچ فروشی، با کلی مِن و مِن گفت: یه آهنگ... در مورد... آقای.... آقای امیر المومنین می خواستم!!! مجری پشت تلفن گفت منظورتون یک ترانه در وصف حضرت علیه؟ گفت: بله. اگه از اول می گفت آقا امیر المومنین چیز عجیبی نبود، ولی همین " ی " بعد از آقا خیلی جمله اش رو نا متعارف و کمی کمیک کرد.
همین.
bamazeh bood
shab too khiar shoor khabidi
movafagh bashi
hamin
anyway, khastim yedi az haman khanehayee willai ra bekharim vali yeki az dustan beshedat monsarefeman kard.nemadanam bayad pashim bashim az tasmimi ke gereftim ya nah? weblog besyar sadeh por mohtawaii barayee man ast.2 sal ast ke faghat mikhanam va in awalin bari ast comment migozaram. sedaisarah@yahoo.com