پژمانبلاگ
پنجشنبه، آبان ۱۱، ۱۳۸۵
باز هم نبرد دو رنگ
چند سالی هست که بازی پرسپولیس و استقلال برایم جذابیتی ندارد. خیلی این بازی را فوتبال نمی دانم، بیشتر جنگ است تا ورزش و البته دلمشغولی مردمی که دلخوشی عصر جمعه شان این است که بنشینند پای تلویزیون و این جنگ بدون برنده را تماشا کنند و تا یک هفته و یک ماه راجع به آن حرف بزنند و برای هم کُری بخوانند. برنده اصلی هم همیشه رسانه ها هستند که جیبشان پر می شود از آگهی های رنگارنگ، فارغ از اینکه چه کسی برنده است و چه کسی بازنده.
فکر می کنم همه جای دنیا در چنین بازی هایی، چیزی که بیشتر از خود بازی و زیبائی هایش برای مردم جذاب باشد، دیدن نبرد نمادهایی از قدرت درونی شان است. آبی یا قرمز هر کدام یک نشانه است از مشت درونت که نمی توانی به صورتی بکوبی، پس در یک تیم نظاره اش می کنی تا ببینی می کوبد یا کوفته می شود. در بعضی ها این حس آنقدر قوی است که اگر تیمش ببرد غره می شود و اگر ببازد گویی در نبرد زندگی شکست خورده، در بعضی هاهم آنقدر درونی و آرام است که شاید خودش هم نداند احساساتی که به خرج می دهد، ریشه در قدرت طلبی دارد.
تا ببینیم این بار چند اتوبوس از رده خارج می شود و چند دماغ شکسته می شود تا این همه نیروی درونی که نمی دانند کجا تخلیه شوند، آرام گیرند.
1 Comments:
Anonymous ناشناس said...
از بچگی که از فوتبال بدم میومد ورزشهای انفرادیم خوب بود ِ ولی تو این ورزش دست و پا چلفتی بودم. هر وقت نفر کم می اومد بالاجبار من رو دروازه بان میذاشتند .با دروازه بان شدن بنده باخت تیم ما حتمی بود.آخه توپ نیومده به سمت دروازه ِ من پا میذاشتم به فرار ِ چون میدونستم گل میخورم و بچه ها به سمتم حمله ور خواهند شد و زیر دست و پاشون له خواهم شد.