از وقتی آمده ام دوبی ( کمی بیشتر از 3 سال پیش )، دندانپزشکی نرفته ام. دندانپزشکی از آن جاهایی است که وقتی می روی باید در پریودهای کوتاه ادامه اش دهی. من کلاً اهل دکتر و دکتر بازی نیستم، به سختی به دکتر می روم و بیشتر دلم می خواهد دکتر با حال گیر بیاورم تا دکتر با سواد، حالا اگر هر دو بود بهتر. اگر چیز جالبی در شخصیت دکتر ببینم و او هم چرت و پرت های من را تحمل کند، می شود از این مجموعه ، بهره درمانی هم گرفت وگرنه ، سر تا پای دکتر را قهوه ای می کنم و میام بیرون.
کلاً من دوست دارم آدمهایی که احساس برتری نسبت به دیگران می کنند را یک جوری انگولک کنم، مثلاً این آقای دندانپزشک که حدوداً هم سن من بود و دماغش رو بالا گرفته بود، همون اول که رفتم تو اتاقش گفت سلام خوبی؟ گفتم : آره تو چطوری؟
جالبه که دکترها همش به مریض هاشون می گن" تو" ولی از اونها انتظار دارند بهشون بگن" شما " ، من می گم یک دکتر به عنوان یک انسان ، همانقدر لیاقت احترام دارد که یک کارگر، هر دو هم به هم نیاز دارند، ولی فکر کنم در ایران کمی جایگاه دکتر و مهندس را زیادی بالا برده ایم، که معمولاً فکر می کنند کمی برتر از موجودات دیگرند، البته آدم حسابی هم توشون پیدا می شه ولی به سختی. فکر کنم در غرب این داستان به این پر رنگی نیست، یعنی اتفاقاً دکترها سعی می کنند به مریض ها شون نزدیک بشن، چون مهمترین قسمت درمان، بخش روانی اونه و اعتماد و راحتی با پزشک، خیلی روند درمان رو راحت می کنه.
اینجا هر بیمارستان غیر ایرانی که بری، به محض تشخیص بیماریت، دکتر کلی وقت می ذاره و فرایند بیماری رو تو بدنت بهت توضیح می ده، مثل یک کلاس آموزشی با شکل و تفصیلات ، بیمار رو نسبت به بیماریش آگاه می کنه، ولی اغلب دکتر های ایرانی ، فقط تشخیص می دن و درمان می کنند، به تو هم خیلی ربط نداره که چته، همین که اسم مریضیت رو بهت می گه خیلی لطف کرده.
ببخشید که لحن نوشته مدام از رسمی به خودمونی رفت، چند وقت که نمی نویسم یه خورده گیج می زنم.