پژمانبلاگ
یکشنبه، آبان ۲۲، ۱۳۸۴
چیزی شبیه سفرنامه- قسمت اول : دهلی
مطالبی که در طول سفر برای وبلاگ آماده کرده بودم برای همان موقع مناسب بود و الان با حال و هوای دیگری می نویسم
صبح زود به دهلی( یا با تلفظ خودشان دلّی) رسیدیم، بویی شبیه بوی برگ سوخته به مشام می رسید، هوا غبار آلود بود و گرگ و میش، خیابانها کثیف و شلوغ است، خوک و گاو و میمون تک و توک در خیابان پرسه می زنند و هر چه به مرکز شهر نزدیک می شویم از تعدادشان کم می شود، کامیونی که پشتش با برزنت پوشیده شده بچه های مدرسه ای را با لباسهای شیک ولی کثیف و کراوات زده ، سوار کرده که به نوعی سرویس مدرسه است، نوع رانندگی مردم مثل بیست سال پیش ایران است هیچ چیز اهمیت ندارد، نه خط کشی نه چراغ قرمز نه تابلو، کمی هم به خاطر سیستم فرمان انگلیسی گیج شده ام ، همش در ماشینهای دیگر می بینم جای راننده یا بچه نشسته یا یک نفر آدم بی خیال که هیچ چیزش به راننده نمی خورد بعد می فهمم راننده او نیست بلکه بغل دستی اش است، تابلو های تبلیغاتی را نگاه می کنم ، چند تابلو هم تبلیغ برای نمایندگان پارلمان است و گویا انتخاباتی در راه است، همه چیز شلوغ و کثیف است ولی اصلاً احساس بدی ندارم، قبل از ظهر قرار است راهنما بیاید دنبالمان که برویم شهر را بگردیم... پس فعلاًً برم بخوابم تا قبل از ظهر!!!؟