دو هفته پیش، ساعت هفت بعد از ظهر جمعه، ناگهان تصمیم گرفتم صد و شصت کیلومتر را بکوبم بروم ابوظبی و یک فیلم ایتالیایی را در فستیوال فیلم خاور میانه که امسال هیچ چیز راجع به آن ننوشتم ببینم، آنهم سانس ده تا دوازده شب!. فستیوال از دهم تا نوزدهم در ابوظبی برگزار شد و مهمانانی مثل سوزان ساراندن و آنتونیو باندراس در آن شرکت کردند. شایعاتی هم هست که آقای باندراس گویا از جریان ساخت و ساز در دوبی خوشش آمده و می خواهد یک مجموعه ساختمانی به نام "باندراس رنچز" در آن بسازد.
بگذریم... فیلمی که در ابوظبی دیدم نامش Caos Calmo بود که در انگلیسی آنرا Quite Chaos ترجمه کرده اند. خود فیلم آنقدر که از آن انتظار داشتم خوب نبود ولی چیزی که می خواهم راجع به آن بنویسم، شهر ابوظبی است.
هر بار که به دلیلی به ابوظبی می روم به محض ورود به شهر، از آرامشی که در آن حاکم است لذت می برم و خودم را به آن می سپارم. با اینکه دوبی و ابوظبی نزدیک تر از آنی هستند که تفاوت فرهنگی عمده ای با هم داشته باشند ولی ابوظبی به طرز عجیبی آرام است و هر چه دوبی مانند یک جوان پرنشاط کم تجربه با سرعت به سوی بزرگتر شدن و پرجمعیت تر شدن پیش می رود، ابوظبی مثل یک عاقله مرد دنیا دیده، آرام آرام و با زیر سازی فرهنگی مشغول رشدی آرام ولی با ریشه است.
همیشه این اختلاف برایم جالب بوده و هر بار که به ابوظبی می روم به نظرم می رسد که این اختلاف در حال زیادتر شدن است و مهمترین و عمده ترین دلیلی که می توانم برای آن پیدا کنم، یکدستی جمعیتی است که در ابوظبی ساکن است و در دوبی نیست.
دوبی یک شهر کاملاً چند ملیتی و به همان نسبت چند فرهنگی است. همین دیروز که جشن دیوالی هندی ها و از عمده ترین تعطیلی آنان بود، آنقدر در روند تجاری و اجتماعی شهر تاثیر گذاشت که نمی شد نادیده اش گرفت. یکی از ملموس ترین تاثیرات آن، ترافیک است که دیروز به خاطر تعطیلی مدارس هندی در صبح، به یک دهم وضعیت همیشگی رسیده بود. مشابه چنین تاثیری در ایام نوروز و ایام سال نو میلادی شاهد هستیم. تعطیلاتی که هیچ ربطی به امارات ندارند ولی یک شهر آنرا کاملاً تحت تاثیر قرار می دهند.
ابوظبی از این داستان ها به دور است، برعکس شخصیت دوبی که در دوران بلوغ به سر می برد و هنوز کاملاً شکل نگرفته، ابوظبی تعاریف مشخصی از زبان، رفتار اجتماعی، معماری و شهرسازی دارد و در چهارچوب همان تعاریف رشد می کند. دوبی در حال پایه گذاری این تعاریف اجتماعی است و این تعاریف شدیداً وابسته به ساکنان آن یعنی مهاجرانی از کشورهایی با فرهنگهای مختلف است به همین دلیل سالها طول می کشد تا این جمعیت با نگاه واحدی به شهرشان نگاه کنند و دوبی آینده را به عنوان یک کلان شهر تعریف کنند و تا آن روز این آشفتیگی وجود خواهد داشت.
شاید بتوان وضیعت امروز دوبی را تا حدودی با تهران اواخر دهه چهل شمسی مقایسه کرد. زمانی که روستائیان پس از انقلاب سفید شروع به مهاجرت به تهران کردند و تهران مجبور به گسترش مساحتی و جمعیتی شد. البته با توجه به اختلاف زبانی و آداب اجتماعی ساکنان دوبی، می توان حدس زد چه وضعیت پیچیده و غیرقابل پیش بینی ای برای دوبی پیش آمده.