پژمانبلاگ
چهارشنبه، خرداد ۱۰، ۱۳۹۱
دست نوشته 5

سه‌شنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۹۱
دست نوشته 4

دوشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۹۱
دسته نوشته 3

یکشنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۹۱
دست نوشته 2 ، موسیقی و هنرهای رزمی

شنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۹۱
دو فیلم
بعضی فیلمها هستند که  لا‌به لای  هیاهوی تبلیغاتی فیلم های هالیوودی گم می شوند و به سختی دیده می شوند. اخیراً دو فیلم از سینمای مستقل آمریکا دیدم که شدیداً ارزش دیدن دارند.

با توجه به محتوای فیلم، ترجمه فارسی خوبی برایش ندارم ولی دوستی گفت "گسستگی" ترجمه اش کرده اند و شاید "فاصله" هم برایش بد نباشد.
آدریان برودی نقش معلم ذخیره ای را بازی می کند که در نبود معلم های دا‌ئمی، به طور موقت به مدارس می رود تا کلاس ها بدون معلم ادبیات انگلیسی نباشند، تا وقتی که معلمی برای آن کلاس پیدا شود. فیلم داستان ورود او به یک مدرسه است به همراه نمایش مشکلات شخصی خودش، معلمین، دانش آموزان و یک روسپی که وارد داستان می شود. همه چیز خیلی ساده است ولی نوع بیان داستان، بسیار دیدنی و باور پذیرش می کند و آنقدر دقیق هست که بتوانی با گوشه ای از یک شخصیت همذات پنداری کنی و همین همذات پنداری مثل افساری تا انتهای فیلم تو را با خود می برد.
از آن فیلم هاست که هر از چند گاهی هوس دیدنش را می کنی و هر بار با یک قسمتش درگیر می شوی.
فضای داستانی فیلم ناامید کننده ولی تاثیرگذار است و تا مدتها پس از دیدن فیلم با آدم می ماند. اگر افسردگی دارید یا در آستانه خودکشی هستید شاید بهتر باشد دیدن فیلم را به زمان دیگری موکول کنید (مثلاً بعد از خودکشی!) ولی اگر همه چیز آرومه و من چقدر خوشحالم!!، فیلم را ببینید که یک کم حالتان سر جایش بیاید و بیخودی در این دنیای درب و داغان از خودتان خوشحالی در نکنید.


"زمینی دیگر"
اگر یک زمین دیگر درست مثل زمین ما در جایی دیگر باشد و آدمهایش هم همین ها باشند که اینجا هم هستند چه می شود؟ اگر یک خود دیگرت را ببینی از او چه خواهی خواست؟
اینها را که می خوانید فکر می کنید با یک فیلم فضایی-تخیلی مثل برخود نزدیک از نوع سوم طرف هستید ولی اینطور نیست. این داستان حاشیه ای است بر داستان اصلی که فیلم بر روی آن سوار است و داستانی کاملاً واقعی و باور پذیر است. دختری در آستانه ورود به دانشگاه، تصادفی می کند که مسیر زندگی اش را تغییر می دهد...
با اینکه بخشی از داستان تخیلی است ولی به دل می نشیند. اندیشه جهان یا جهان های موازی از زمان افلاطون مطرح بوده و در عرفان ایرانی هم مولانا به صورت مستقیم به آن اشاره کرده.
فضای فیلم آرام و روشن است و از موجودات فضایی و جلوه های ویژه هم خبری نیست. همه چیز همینجا بیخ گوش خودمان می گذرد. فقط در آسمان به غیر از ماه که همیشه دیده می شود، یک زمین عین زمین خودمان هم هست که همیشه حضور دارد.

وجه مشترک دو فیلم بالا این است که هر دو، مفاهیم فلسفی-اخلاقی-انسانی را مطرح می کنند که همیشه با ما حضور دارند ولی دوست داریم فراموششان کنیم. چون زندگی کردن بدون آنها آسان تر است.