پژمانبلاگ
دوشنبه، بهمن ۱۱، ۱۳۸۹
سیاه مشق های ادبی
خیالم آن چشم های پائیزی ات را می خواهد
تا دانه دانه بچیند آن ستاره هایی را
که سوار بر گونه های گلگون ِ عریانت
لحظه لحظه می چکند و قطره قطره می سرایند
شعری را که تمام چلچله ها
آرزوی آوازش را به آشیانه می برند.

برچسب‌ها: ,

سه‌شنبه، دی ۲۸، ۱۳۸۹
El secreto de sus ojos
یک تجاوز، دو عشق، کمی راز و موسیقی خوب، چیزهایی است که در هم تنیده می شوند و داستان فیلمی را شکل می دهند، که هیچ کادر بدِ بدون فکری ندارد و هیچ حرف اضافه ای نمی زند.
"راز چشمهایشان" را ببینید.

برچسب‌ها: ,

پنجشنبه، دی ۱۶، ۱۳۸۹
نیویورک ۳ ، جورج

جورج، مردی حدوداً چهل و پنج ساله، با موهای بسیار کم پشت جو گندمی است که آنقدر از میان موهایش کم شده که کف سرش را می توانی ببینی که پر است از زخم های کوچک قرمز. بینی تقریباً بزرگی دارد، بدون ریش و سیبیلی ماشین تراش شده و لبخند، گویی سالهاست از صورتش رخت بربسته. به دنبال آلبوم کرونوس کوارتت و عالم قاسم اُف، وارد کتابفروشی "بارنز اند نوبل" در تقاطع برادوی و شصت و ششم شدم و بدون اینکه بدانم وارد چه جایی شده ام، به طبقه زیرین که محل فروش سی دی و دی وی دی بود رفتم. از مسئول صندوق که سوال کردم گفت هر چه می خواهی از جورج بپرس. جورج، پشت یک کامیوتر ایستاده بود و داشت جواب یک خانم حدوداً نود ساله را می داد. توانایی حفظی عجیب و غریبی داشت، احساس می کردی برای پیدا کردن یک آلبوم در بین هزاران آلبومی که آنجا بود، احتیاج به کامپیوتر ندارد و بلافاصله بعد از انجام دادن کارش، یک غُر به سر زندگی اش می زد. مثلاً به خانم نود ساله- که آنقدر چشمانش جوان بود که حیفم می آید لقب پیرزن را به او بدهم- گفت که بعد از کار باید به خانه برود و در تنهایی خودش بمیرد!

- سلام ببخشید دنبال آلبوم کرونوس کوارتت و عالم قاسم اُف می گردم

- بهم زنگ زدند

- کیا؟!

-کرونوس کوارتت، سری لانکا بودند و داشتند روی آلبوم جدیدشان کار می کردند

- چه جالب، خب حالا این آلبوم را دارید؟

- آخرین کارشان را می دانم که با عالم قاسم اُف نیست.

- نام آلبوم رنگین کمان است.

- نه این نیست.

- می شود در سیستمتان چک کنید؟

- می دانم که این آخرین کارشان نیست با این حال اگر می خواهی برایت چک می کنم...

...... نام تمام کارهای کرونوس کوارتت را برایم می آورد که این آلبوم در آن نیست.

- حالا بگذار برویم در اینترنت برایت نام آلبوم را بگردم.

- ممنون

........ آهان دیدی؟! این آلبوم به نام فرقانه قاسم اُف است نه کرونوس کوارتت. یک دانه در اینجا موجود است. بیا بریم.

با هم به بخش سی دی های ترکی آذربایجان می رویم و آلبوم را پیدا نمی کنیم.

من گفتم: احتمالاً در بخش آلبوم های بین الملل باشد.

.... یک مکث پنج شش ثانیه ای و نگاهی که از هزار سیلی کوبنده تر بود به من انداخت و گفت: فکر کردی با یک احمق طرفی؟!

با اینکه صورتش از ابتدا سراسر اخم بود، ولی نمی دانم چه در صورتش داشت که سخت بود دوستش نداشته باشی. یک نوع طنز دائمی در چشمانش بود که تمام بد اخلاقی اش را خنثی می کرد.

گفتم اختیار دارید، ببخشید، هر چه خودتان می دانید.

گفت مردم سی دی ها را برمی دارند و گوش می کنند و دیگر سر جای اولش نمی گذارند بنابراین باید کمی وقت بگذاری تمام این بخش آلبوم های خارجی را بگردی، حتماً پیدایش خواهی کرد.

- خیلی ممنون از راهنماییتان

- آره کار من این است که به دیگران کمک کنم و بعد آخر شب بروم خانه و ظرف هایم را در تنهایی بشورم و کپه مرگم را بگذارم!!

نیم ساعتی وقت گذاشتم و آلبوم را پیدا کردم، بعد رفتم موفقیتم را نشانش دادم و برایم بلند بلند وسط سالن کف زد!!

دنبال آلبوم دیگری می گشتم که آنجا نبود. جورج برایم روی کاغذ نوشت از در که بیرون رفتم چه خط مترویی را سوار شوم و دقیقاً چند ایستگاه بعد پیاده شوم و به دو مغازه ای بروم که احتمال دارد آن سی دی را آنجا داشته باشند. خیلی تاکید کرد که حتماً اولی را چک کنم و اگر نداشت به دومی سر بزنم .

جورج، جزو معدود شخصیت هایی بود که از این سفر همراه من ماند و یکی از پررنگ ترین آدمهایی است که در سفر با او برخورد داشته ام. در برخوردی که شاید پنج دقیقه هم طول نکشید، تمام جزئیات صورتش و لحن صحبت کردنش و راه رفتن و لباس پوشیدنش را به خاطر دارم. حتی می توانم حدس بزنم کش جوراب تیره رنگش کمی شُل شده باشد و احتمالاً جوراب روی ساق پایش چین خورده. آنقدر تمام وجودش را از اطلاعات مکانی که در آن کار می کند پر کرده که دیگر جای چیز دیگری باقی نمانده است.

اگر روزی در نیویورک گذارتان به کتابفروشی بارنز اند نوبل شعبه تقاطح برادوی و شصت و ششم افتاد - که پیشنهاد می کنم حتماً بیافتد - دیدن جورج در طبقه زیرین را از دست ندهید که شاید یکی از به یاد ماندنی ترین لحظات در نیویورک را برایتان به ارمغان بیاورد.

برچسب‌ها: ,