پژمانبلاگ
یکشنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۸
یک خودنویس خریدم. خاکستری و بدون هیچ مارک شناخته شده ای.
شاید ده سالی می شود که با خودنویس ننوشته ام، شاید هم بیشتر. اولین تجربه هایم از نوشتن با خودنویس برایم خیلی هیجان انگیز بود. امروز دوباره وقتی جوهر سرمه ای با صدای خش خشی از دور که حاصل تماس قلم و کاغذ بود، به زحمت خودش را به روی کاغذ رساند، همان قدر هیجان زده بودم که بار اول در نمی دانم چند سال پیش.
این روزها کمتر فرصتی پیدا می شود که از کیبورد دست بکشم و مجبور باشم از آن استفاده کنم، ولی همین چند خطی که در روز با آن می نویسم، خیلی بوی نوجوانی می دهد.
بعضی اشیاء در زمان متوقف می شوند انگار.