پژمانبلاگ
شنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۵
کنسرت راجر واترز در دبی 2
کنسرت های راجر واترز معروف است به اینکه غیر از موسیقی خوب، فضای هنری جدیدی برای هر یک آهنگش می سازد و با اینکه قطعه موسیقی را بارها شنیده ای ، در هر کنسرت روایتی جدید از آن پیدا می کنی. قسمت اول برنامه که حدود دو ساعت بود، به گزیده ای از معروف ترین آهنگهای پینک فلوید گذشت که هر کدام با بازی نور و ویدئو آرت و چند پارامتر هیجان انگیز دیگر کامل می شد. برای آهنگ جدید و منتشر نشده " عزیمت از بیروت "*1 یک کمیک استریپ سیاه و سفید کشیده شده بود که همزمان با ادای جملات آهنگ از زبان راجر واترز، در پرده بزرگ پشت او نقاشی های کمیک استریپ را به همراه بیضی هایی که جملات آهنگ در آن نوشته شده می دیدی و جهت فلش گوشه بیضی، روی راجر واترزی بود که روی صحنه ایستاده. در همین قطعه هم هست که بوش و بلر را مستقیماً مورد خطاب قرار می دهد و به خاطر گند هایی که در دنیا زده اند ، مسخره شان می کند.*2

در قسمت دوم بعد از آنتراکت، آلبوم " نیمه تاریک ماه " به طور کامل اجرا شد و در میان آنها یکی ویوئو آرت آهنگ " پول " بود که خیلی خوب و متمایز از کارهای دیگر این بخش بود و دیگری نور پردازی قطعه " ما و آنها " بود که در بخش هایی که گروه کر وارد می شد و ترجیع بند شعر اوج می گرفت نور بسیار شدیدی از طرف سن به سمت جمعیت تماشاگر تابانده می شد و چشمهای ما دیگر روی سن را نمی دید، تنهای چیزی که دیده می شد سایه روشنی از دستهای بالاگرفته جمعیت بود که نمی دانستند احساساتشان را چگونه بیان کنند، در مصاحبه ای قبل از کنسرت با راجر واترز خواندم که گفت این لحظه تنها لحظه ای است که من می توانم احساسات مردم را خوب ببینم و بسیار لحظه لذت بخشی است، به خصوص که شعر در آن لحظات خود نمایی می کند.*3

بعد از اینکه اجرای این آلبوم تمام شد، گروه به طور کامل صحنه را ترک کرد ولی تشویق ها قطع نشد، تا اینکه بعد از حدود دو دقیقه تشویق دوباره گروه روی صحنه آمد و راجر واترز با لحنی متعحب پرسید : بیشتر می خواهید؟! البته همه اینها بازی اش بود، چون وقتی آهنگ " آجری در دیوار " را به همراه ویدئوی عالی اش شروع به خواندن کرد (قبل از آن همه متعجب بودند که چرا این قطعه اجرا نشده بود )، می فهمیدی که همه چیز حساب شده بوده ، البته این قطعه را تقریباً به طور کامل مردم هم همراهی اش کردند، قطعه " کاش اینجا بودی " هم بعد از آن اجرا شد و کنسرت با اوج ابراز احساسات مردم به پایان رسید.

بعد از اجرا خیلی از جوانان ایرانی را دیدم که گوشه ای ایستاده بودند و گریه می کردند، هر کدام به یک دلیل، یکی به خاطر اینکه کنسرت تمام شد و فردا باید برگردد ایران، یکی مست از لذت کنسرت، یکی از افسوس اینکه چرا هیچ وقت در ایران نمی توانیم چنین کنسرتی را ببینیم...

اول که ما آمدیم خیلی شدید کیف ها و جیب ها را می گشتند و به هیچ وجه نمی شد دوربین داخل ببری، ولی با موبایل های امروز، چنین محدودیت هایی کارساز نیست، نزدیک های شروع کنسرت هم به خاطر شلوغی نمی توانستند خوب بگردند و دست چند نفر دوربین هم دیدم. به هر حال من که عکس و فیلم نگرفتم ولی وبلاگ " بوی تلخ قهوه " یک گزارش تصویری ارائه داده که دیدنش خالی از لطف نیست، البته در مورد تعداد جمعیت و درصد ایرانیان حاضر اعداد ارائه شده در آن وبلاگ با این وبلاگ خیلی متفاوت است، نمی دانم او از منبع موثقی این آمار را داده یا نه، ولی خودم هر جور حساب می کنم ، نمی توانم تصور کنم آن جمعیت بیست و پنج هزار نفر باشد و نود و پنج درصد آن ایرانی. اگر بعداً جایی اعداد معتبری دیدم حتماً اعلام خواهد کرد. ولی دستش به خاطر عکسها و گزارشش درد نکند. من فقط همین عکس بالا را جهت یادگاری برای خودم گرفتم که آنهم باشد سهم خوانندگان این متن.
اینهایی که نوشتم فقط درصد کوچکی از لذتی بود که شب کنسرت نصیبم شد و بقیه احساسات آنقدر درونی است که به نوشته نمی آید. هنوز بعد از گذشت سه روز، آثارش محو نشده.
*1: Leaving Beirut
*2:Oh George! Texas education must have fucked up your mind when you were very small !
*3:Forward he cried from the rear and the front rank died.
پنجشنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۸۵
کنسرت راجر واترز در دبی 1
دیشب کنسرت به یاد ماندنی راجر واترز در دبی را دیدم و مطمئنم نمی توانم با هیچ نوشته ای احساساتی که هنگام حضور در آنجا داشتم را منتقل کنم. ماجرا آنقدر فراتر از ظرفیتم بوده که چند روز طول می کشد در ذهنم ته نشین شود و بتوانم با آرامش راجع به آن صحبت کنم.

اول کمی از حواشی:

اینطور که به نظر من آمد ، حدود هفتاد درصد جمعیت حاضر ایرانی بودند و تعداد بسیاری از آنها از ایران آمده بودند. اول که وارد شدیم مثل این بود که اومدی کنسرت ابی، چون همه داشتند فارسی حرف می زدند، بعد کم کم که به زمان کنسرت نزدیکتر شدیم، تعداد خارجی ها بیشتر شد که عموماً انگلیسی بودند. عرب و هندی و فلیپینی هم بودند ولی آنقدر کم که به سختی به چشم می آمدند.

هنوز روزنامه های رسمی را از آمار جمعیت نخوانده ام ولی به نظر خودم حدود شش هزار نفر در فضای بازی که برای کنسرت در نظر گرفته شده بود جمع شده بودند و این هم حداکثر ظرفیت آمفی تئاتر رو باز مدیا سیتی بود، نمی دانم چرا در جای بزرگتری برگزار نشد. چون جمعیت کاملاً کیپ تا کیپ ایستاده بودند و احتمالاً اگر فضای بیشتری بود جمعیت بیشتری جمع می شدند.

بعد از مدتها تعداد بسیار زیادی دوست و آشنا در کنسرت دیدم که بیشترشان از ایران آمده بودند و برایم دیدنشان جالب بود. چون اغلب کسانی هستند که وقتی ایران می روم نمی رسم ببینمشان.
یک ماجرا جالب هم پیش آمد که به خاطر ضعف شرکت سازماندهنده کنسرت بود و داستان این بود که دستبندهایی که قرار بود همه دارندگان بلیط به دستشان باشد تا راحت به همه جا رفت و آمد کنند را مدتی بعد از اینکه جمعیت داخل شده بودند پخش کردند و این باعث شد جمعیت زیادی که داخل بودند برای گرفتن دستبندها به باجه های مخصوص این کار حمله کنند و وضعیتی شبیه صف های جشنواره در ایران به وجود آمد و آن میان فحش های ایرانی و خارجی بود که مردم نثار هم می کردند. بعضی از هموطنان هم که منتظر بهانه ای هستند تا با یک کینه تاریخی به عربها فحش بدهند، حسابی از فرصت استفاده کردند دودمان عربها را به باد دادند!!
حواشی کمی زیاد شد. برای همین بقیه مطلب که راجع به خود کنسرت است را در نوشته بعدی می نویسم.
چهارشنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۵
بالاخره طلسم شکسته شد و بعد از سه سال و اندی که در دبی زندگی می کنم، امشب به یک کنسرت خوب می روم.
فردا از کنسرت راجر واترز خواهم نوشت...
یکشنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۸۵
من یک سالی به طور پاره وقت برای سازمان تربیت بدنی کار کرده ام، نه برای خود سازمان، در حقیقت رابط یک تشکل ورزشی خصوصی با سازمان تربیت بدنی بودم و هفته ای یک یا دو روز میز و تلفن و فکس در اختیارمان بود برای سازماندهی برنامه های گروه خودمان. به جرات و با تجربه عینی می توانم بگویم در آن زمان ، ساعت کار مفید کارمندان سازمان تربیت بدنی تهران، یک ساعت و نیم تا دو ساعت در روز بود ( اگر خیلی خوشبینانه نگاه کنم ) و بقیه به کاغذ بازی و بازی های دیگر می گذشت. از هر پنج جلسه مهمی که با مدیر کل یک بخش برگزار می شد، به اندازه یک گپ دوستانه تصمیمات گرفته و به اندازه نصف آن اجرا می شد.
فدراسیون ها هر کدام سیستم خودشان را داشتند ولی سیستم مدیریتی حاکم بر فدراسیون ها مشابه سازمان است کما اینکه خیلی از مدیرانی که در بخش های مختلف سازمان فعال بودند، بعداً ریاست یک فدراسیون را به عهده گرفتند.

اینها را گفتم که بگویم مدیریت فوتبال کشورمان شاهکاری است برای خودش. انصافاً روی سازمان تربیت بدنی را سفید کرده با این سوتی هایی که راه به راه می دهد. هنوز جریان تعلیق تیم ملی تمام نشده که تیم استقلال از راهیابی به مسابقات جام باشگاه های آسیا محروم شد، فقط به این دلیل که نام بازیکنان تیم ، سی ساعت دیر به دست کنفدراسیون فوتبال آسیا رسیده، از آن جالب تر مصاحبه با قلعه نوعی قبل از اعلام این خبر بود که از او پرسیدند ، فکر نمی کنید اگر اسامی را دیر اعلام کنید مشکلی پیش بیاید؟ ایشون هم گفتند: "نه مسئله ای نیست، فوقش یک جریمه می شیم" ..!!. راست می گید بابا مگر جریمه مالی از جیب شما کم می شود. عیبی ندارد؟ حالا بفرمایید این هم جریمه!
خیلی از تصمیمات سازمانی در ایران با همین دیدگاه انجام می شود مطمئن باشید اگر فقط وقت چای و شیرینی خوردن را از جلساتشان حذف می کردند، این سی ساعت جبران می شد.
بعد که می بینند کار خیلی خراب شد، شروع به ماست مالی قضایا و بعضی وقتها خواهش و تمنا می کنند. امروز صفایی فراهانی نامه ای فرستاده که نوشته بابا این استقلال کلی افتخار توی آسیا داره ، حالا یه کاری است که شده چرا عصبانی میشید!!؟

اصلاً فکر نکنید که با این محرومیت ها و جریمه ها خلل و تغییری در سیستم مدریت ورزش کشور ایجاد می شود، این سر و صداها که بخوابد، آش همان است و کاسه همان. مردم هم با یک برد ملی ، جانشان را برای مربی فدا می کنند و با یک باخت ، بچه همان مربی را در مدرسه کتک می زنند و شیشه خانه اش را می شکنند. این چیزها یکساله و دوساله عوض نمی شود، حداقل یک نسل کار دارد.
شنبه، بهمن ۲۸، ۱۳۸۵
جایتان خالی پریشب وسط بزرگترین مرکز خرید خاور میانه " امارات مال " مضحکه خاص و عام شدم و کلی هم حال کردم.
آقای تردست و تا حدودی دلقک که اول فکر کردم انگلیسی است ولی از افریقای جنوبی بود، درست در نقطه مرکزی مرکز خرید، شروع به اجرای برنامه کرد و بعد از اینکه سر به سر یک دختر بچه گذاشت، مثل اینکه چشمش من رو گرفت و ما رو برداشت برد وسط معرکه! مردم هم دور تا دور در دو طبقه سرگرم تماشای ما شدند و حدود یک ربع، کلی دلقک بازی در آوردیم و مردم شاد شدند!

همیشه مقوله اجرا برایم جالب بوده و به هر نحوی از آن استقبال کرده ام، روبرو شدن با مردم و در همان زمان با قسمتهایی از خودت بسیار تجربه بزرگ و منحصر به فردی است، با اینکه چند بار این تجربه را داشته ام ولی هر بار مثل بار اول، نگاه به درون و تمرکز خاص خودش را می طلبد.اینکه وقتی در معرض دید چندین چشم قرار می گیری باید بیشتر از همیشه خودت را مستقل ببینی، اینکه از همه قضاوتهایی که درباره ات می شود خودت را رها کنی، کاری است که همیشه در هر اجرایی که تا به حال داشته ام تجربه لذت بخشی بوده، این بار هم بعد از مدتها با این قسمتم روبرو شدم و خیلی فرقی نمی کرد که مسخره بازی ای باشد وسط یک مرکز خرید، فقط همان رها و متمرکز نگاه کردن به خودت است که اهمیت دارد و در تمام اجراها ، برای خودت یک رنگ دارد.
یکشنبه، بهمن ۲۲، ۱۳۸۵
Dreamgirls
دیشب فیلم موزیکال " دریم گرلز " را دیدم. ضعیف تر از چیزی بود که انتظارش را داشتم. در بین فیلم های موزیکال چند سال اخیر این فیلم قابل مقایسه با شیکاگو است که هر دو بر اساس نمایشنامه موزیکالی در برادوی تهیه شده اند و اتفاقاً کارگردان دریم گرلز همان نویسنده فیلم نامه شیکاگو است، ولی شیکاگو به مراتب دیدنی تر از دریم گرلز شده.

نکته اصلی که باعث شد فیلم کمی خسته ام کند، عدم تعادل در ارائه موزیک ها بود، اینکه فرم های همسان با ملودی های قابل پیش بینی ، در چند سکانس پشت سر هم تکرار می شدند کمی موسیقی زده ام می کرد، هر چند که اجرای همه ترانه ها خوب بود و یک نکته دیگر اینکه ترانه ابتدایی و انتهایی فیلم که موثر ترین صحنه های فیلم هستند، از معمولی ترین ترانه های کل مجموعه بودند و بهترین ترانه ها اواسط فیلم اجرا شد که اثر گذاری شان را کم کرد.
بازی و خوانندگی " جنیفر هادسن " که اولین کار سینمایی اش را ارائه می داد از نکات مثبت فیلم بود، جالب است بدانید که او یکی از اخراج شدگان مرحله نهایی برنامه " امریکن آیدل " ( برنامه ای تلویزیونی برای پیدا کردن استعداد های خوانندگی در امریکا ) بوده است. در کل فیلم دو سه ترانه خیلی خوب هست که اگر همان چند ترانه را هم ببینید کافی است. داستان کاملاً فدای موسیقی شده و موسیقی نتوانسته سنگینی بار داستان را به دوش بکشد. این خانوم بیانسه هم، هر جا فیلم در حد یک کلیپ افت می کرد بازی اش درخشان می شد، خواننده خوبی است ولی هنوز یک ثانیه بازی خوب ازش ندیده ام. یک پاورقی بی ربط هم اینکه بیانسه و دوست پسرش شب ولنتاین را در هتل ماریوت دوبی خواهند گذراند!..

فیلم در چند رشته نامزد اسکار شده که از جمله در بخش بهترین ترانه، از بین پنج نامزد اسکار، سه تایش مربوط به این فیلم است. در بخش بهترین نقش دوم مرد، ادی مورفی کاندید شده که گرچه با نقش های معمولش متفاوت است ولی به نظر نمی آید از این اسکار چیزی عایدش شود. بهترین نقش دوم زن جنیفر هادسن در اولین حضورش در سینما جایزه گلدن گلوب را به دست آورد و بعید نیست اسکار را هم بگیرد ( هالیوود از ستاره های یک شبه خوشش می آید ).

برچسب‌ها:

شنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۸۵

ایشون دیروز در شلوغی وسط مرکز خرید در کمال آرامش خوابیده بودند. مامانش از این عربهای نقاب دار بود ترسیدم ازش برای عکاسی درست و حسابی اجازه بگیرم. همین یک عکس را تونستم هول هولکی بگیرم.
شنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۵
اخبار دبی در شبکه انگلیسی زبان
شبکه " دوبای وان " یا کانال یک دوبی که در رقابت با کانال 2 عربستان تشکیل شد و فقط فیلم سینمایی و سریال های معروف آمریکایی را پخش می کند، از اول فوریه هر شب ساعت هفت و نیم به وقت امارات اخبار مربوط به امارات و به طور تخصصی دبی را به زبان انگلیسی پخش می کند، این اولین شبکه عربی است که اخبار تخصصی یک شهر عربی را به زبان انگلیسی پخش می کند و به نظر می رسد که سیاست جذب توریست امارات به نقاط جدی تری می رسد.
نام این اخبار " امیریتز نیوز " است و به قول خودشان یک بولتن خبری نیم ساعته – با دو نوبت پخش آگهی – است که تمام اخبار روز دوبی را با گزارش های زنده و ضبط شده از سطح شهر به اطلاع بینندگان می رساند و کیفیت ارائه آن در این دو شبی که من دیدم بسیار راضی کننده و قابل قبول بود.
یک برنامه دیگر هم پنجشنبه ها ساعت هفت شب از این به بعد پخش می شود که گزارش های مفصلی است از فعالیت های گوناگون در دوبی و تمرکز آن بر فعالیت های فرهنگی و هنری است. از جمله در برنامه اولش که از یک گالری و ارکستر سمفونیک دوبی گزارش تهیه کرده بود.
هر دو این برنامه ها غیر از در جریان گذاشتن مردم شهر دوبی ، هدف شناسندن دوبی و تبلیغ برای آن را هم دارند پس طبیعی است که کمی خوش رنگ و لعاب باشد. ولی ایرانی هایی که می خواهند راجع به نوع زندگی در دوبی بدانند می توانند نظری به این اخبار داشته باشند. چون این شبکه در کنار شبکه دو به خاطر پخش فیلم های سینمایی ، در ایران محبوبیت دارد.

راستی این بی جنبه ها که در بین هفت هشت تا کشور عربی، تیم فوتبالشان اول شده، هنوز هر شب میریزند توی خیابان و شلوغ می کنند، خوب شد جام جهانی نرفتند. تا حالا جوایزی که به کل اعضای تیم داده شده، عبارت است از نفری پانصد هزار درهم ( معادل 136000 دلار ) از طرف شیخ ابوظبی و نفری یک ویلای مسکونی از طرف شیخ دبی که اینها غیر از جوایز بی شمار اسپانسرهای تیم است. فعلاً خدا برای این مربی فرانسوی " برونو متسو " خواسته، انشاءالله که لیاقتش را دارد، فقط باید یادش باشد همین مربی که امروز روی دست می برندش سال دیگر اگر نتیجه بد بگیرد، با اردنگی از کشور بیرونش می کنند و هیچ کس نمی گه: " آقا دستت درد نکنه پارسال خیلی حال دادی ".