پژمانبلاگ
دوشنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۴
یک فیلم و یک کتاب

خواندن کتاب کد داوینچی به زبان انگلیسی را که در زمان خواندن هری پاتر متوقف کرده بودم دوباره چند روز است از سر گرفته ام و بسیار با سرعت زیادی جلو میرود ، سریع تر از چیزی که از خودم انتظار داشتم، برایش برنامه چهار ماهه ریخته بودم ولی با این سرعت به یک ماه هم نمی رسد، کاملاً با سیستم ادبی نویسنده و همچنین لغات تکراری که به کار می برد آشنا شده ام و این خواندنم را روانتر کرده، خود داستان کتاب هم آنچنان جذاب و پر کشش است که فکر کنم اگر به فارسی بود یک روزه تمام می شد، اصلاً نمی شود کتاب را زمین گذاشت ، می دانم که در ایران به نام راز داوینچی ترجمه شده ، شدیداً توصیه اش می کنم ، قبل از اینکه سال آینده فیلمش را با بازی تام هنکس ببینید ، کتاب را بخوانید.
هفته گذشته فیلم داگویل* با بازی نیکول کیدمن را دیدم که خیلی بهم چسبید، تقریباً شبیه تئاتر است ولی با پارامترهای سینمایی، کل داستان در یک شهر کوچک می گذرد که در حقیقت یک سالن بزرگ است با خط کشی های روی زمین که محدوده خانه ها را مشخص می کند ، نه دری نه دیواری ، فقط روی زمین ها نوشته شده خانه فلانی و جای سگ و ... همه چیز برای بیننده آشکار است صحنه کاملاً تئاتری است. حرف کلی فیلم، توجیهات اخلاقی مردم برای کثافت کاری هایشان است ، توجیهاتی بیشتر برای وجدان خودشان تا دیگران. یک راوی تو را از ابتدا تا انتهای داستان هدایت می کند و طی سه ساعت با لایه های زیرین یک جامعه معمولی که هر کجا می تواند باشد آشنا می شوی. دیدنش را برای آنها که به فیلم جدی غیر تجاری علاقه مندند توصیه می کنم.
*Dogville
شنبه، بهمن ۰۱، ۱۳۸۴
نمایش فنز در دوبی
چند وقت پیش نوشته بودم دلم برای تئاتر ایرانی تنگ شده، دومین تئاتر ایرانی را در دوبی پنجشنبه دیدم، فنز به کارگردانی محمد رحمانیان و بازی پرویز پرستویی و مهتاب نصیر پور و غیره ! جدا از اینکه دلتنگیم کمی جبران شد سعی کردم هیجان زده نگاهش نکنم ، تقریباً همه کسانی که آمده بودند ساکن دوبی بودند و از اینکه دارند تئاتر می بینند خیلی احساس غرور بهشان دست داده بود و احساس می کردند خیلی روشنفکر شده اند ، خیلی هم هیجان زده عکس العمل نشان می دادند ، یکی از نشانه های آن ، این بود که با کلمه هایی مثل اَن و گُه و لجن دَرمال که چندین بار در تئاتر تکرار شد و خیلی طبیعی در جریان تئاتر حل می شد، آنقدر می خندیدند که چند دیالوگ بعدی از دست می رفت و بسیاری نشانه های دیگر که در سالن مشهود بود . و اما خود تئاتر:
راستش من، هم از این هنرپیشه ها و هم از رحمانیان ، انتظاری بیشتر از این داشتم، بازی پرویز پرستویی و حبیب رضایی بیشتر سینمایی بود نه تئاتری، بازی پرستویی در دندون طلا را یادم است که خیلی خوب و مناسب تئاتر بود ولی این گویش و بدن که اینجا دیدم مال تئاتر نیست، اوج بازیش یک گریه خوب و طبیعی با اشکهای واقعی بود که آن هم خیلی تاثیر گذار نشد، بهترین انرژی را در کل نمایش از احمد مهران فر گرفتم که تا به حال ندیده بودمش ولی از بعد از ورودش به صحنه ، تئاتر جان دیگری گرفت.
لفت و لعاب نمایش کمی زیاد بود ، یعنی می توانم بگویم هر کدام از اپیزودهای نیمکت به من بیشتر مزه می دهد تا کل این نمایش ،انتظار داشتم همین داستان را در یک ساعت ببینم و بشنوم نه دو ساعت.
به هر حال می دانم که نشستن در خانه و راجع به یک نمایش سخن گفتن ساده است ، حال آنکه ماه ها عمر کارگردان و بازیگران برای نوشتن و بازی کردنش صرف می شود و هزار گره ناگشودنی گشوده می شود تا یک نمایش در ایران به مرحله اجرا می رسد ، به همین خاطر شاید انتقاد هیچوقت عادلانه نباشد مگر اینکه از نزدیک در گیرمشکلات گروه بوده باشی، همین قدر هم که گفتم به خاطر این بود که کمی بیشتر انتظار داشتم وگرنه همین که عده ای هستند که با همه مشکلات، تئاتر به روی صحنه می برند جای بسی خوشحالی است و دست همه شان درد نکند.
چند نکته جانبی:
تئاتر فنز در دوبی به مدت سه شب اجرا شد و قیمت بلیتش معادل 37280 تومان بود و هر شب تقریباً 300 نفر بلیت خریدند( البته ما بلیت 5000 تومانی گرفتیم ! )
آخر نمایش محمد رحمانیان به روی صحنه آمد و نمایش را به عارف خواننده که در میان جمعیت بود تقدیم کرد ، عارف هم آمد روی سن و با هنرپیشه های مرد روبوسی کرد.
دوشنبه، دی ۲۶، ۱۳۸۴
دیروز یاد یک چیزی افتادم که به درد وبلاگ می خورد ، کلی هم تو ذهنم بسط و گسترشش دادم ولی امروز یادم رفته اصلاً موضوع چی بود!؟
فیلم هری پاتر را داغ داغ بلافاصله بعد از تمام کردن کتابش رفتم دیدم، یعنی بینشان یک ساغت فاصله افتاد و شاید به همین خاطر اصلاً فیلمش بهم نچسبید، اولاً که به خاطر اینکه این همه مطلب را در سه ساعت بگنجاند کلی از شخصیت ها رو حذف کرده بود و سر و ته خیلی از ماجرا ها رو زده بود، و از همه بد تر اینکه یک سری سوالاتی که در فیلم مطرح شد اصلاً تا آخر جواب داده نشد، مثل اینکه کارگردان اصلاً شرط لازم را برای دیدن فیلم خواندن کتاب گذاشته بود و پیش خودش گفته ، همه که می دونن این چرا اینطوری شد ، چرا بی خودی خودمو خسته کنم! وبعد اینکه ذهن هنگام خواندن کجاها که نمی رود و آزادانه هر چیز را فارغ از حجم و رنگ مجسم نمی کند، آنوقت در زندان سینما باید آنچه را دیگران می خواهند ببینی و بیشتر نه.
اون چیزه این نبود ها ، اونو یادم نیومد!
چهارشنبه، دی ۲۱، ۱۳۸۴
غیر از فوتبال و برره، دو برنامه دیگر هست که در تلویزیون ایران برایم جالب است، یکی نیمکت که هر شب ساعت هشت و نیم از شبکه اول پخش می شود ، و دیگری گفتگوی خبری شبکه دو که مجری اش مرتضی حیدری باشد.
نیمکت از آن اتفاق هاست که چند سالی بود در تلویزیون نیافتاده بود ، آخرین چیزی که برای مقایسه یادم است ، برنامه ای بود که بهروز بقایی کارگردانی می کرد و خودش و پرستو گلستانی و رامبد جوان ماجراهای یک زوج را تصویر می کردند، اسمش را یادم نیست، ولی نیمکت متنوع تر است و نوشته بهتری دارد، شخصیت پردازی ها با وجود اینکه یک ربع بیشتر طول نمی کشد بسیار کامل است و همه بازی ها هم خوب هستند چون تمام گروه تئاتری هستند، دست رحمانیان و عمرانی و بقیه شان درد نکند که شبی یک ربع کار خوب نشان مردم می دهند.
من از اکثر مجری های تلویزیونی خوشم نمی آید ، یا بی سواندند ، یا اگر سواد و شعور کارکردن دارند آنقدر در سیستم مافیایی صدا سیما حل شده اند که تمام رفتار هایشان نمایشی شده ولی این مرتضی حیدری که گاهی گفتگوی بعد از خبر شبکه دو را اجرا می کند به دلم می نشیند، با اینکه معتقدم برنامه های این چنینی هم جزو سیاست های در باغ سبز نشان دادن صدا و سیماست ، ولی اداره چنین گفتگوهایی با کسانی که مراقب کلمه به کلمه حرف هایشان هستند و هزاران خط قرمز باید در صحبت ها رعایت شود کار هر کسی نیست، کما اینکه غیر از او بقیه مجری ها بسیار دیکته شده و بسته صحبت می کنند ، حتی در صندلی داغ که ادعا می کند همه پته ها را روی آب می ریزد، وقتی به سیاستمداران رسید کاملاً دست به عصا راه رفت البته مجریان آن برنامه که شو من هستند و بیشتر از این هم انتظاری نمی رفت.
یکشنبه، دی ۱۸، ۱۳۸۴
خوب این شیخ مکتوم هم که فوت کرد و دوبی یک هفته رسماً تعطیل شد، حالا تعطیلات مرگ شیخ با تعطیلات عید قربان قاطی شد و مردم نمی دانند کی باید سر کارشان بروند، ولی عملاً تا شنبه آینده همه چیز به حالت معلق خواهد بود. بعد از مردن شیخ زاید ( حاکم ابوظبی ) در سال گذشته و شیخ مکتوم ( حاکم دوبی ) ، قدرت به جانشینان جوان تر آنها سپرده شد و یک نیم نسلی نو ترشد، که همه امیدوارند این جوان تر شدن سردمداران امارات تغییرات مثبتی را در پی داشته باشد که باید صبر کنیم ببینیم چه می شود ، ولی این شیخ محمد که در حال حاضر حاکم دوبی و نخست وزیر امارات شده، قبل از انقلاب در دانشگاه شیراز حقوق خوانده و بسیار ایرانیزه شده است ، حالا باید دید این ، به چه کارش می آید.
دیشب از تعطیلات استفاده کردم و در خانه ، فیلم " شهر گناه" یا سین سیتی را دیدم که بسیار مقبول افتاد، یکی از بهترین فیلم هایی بود که از اول سال 2005 تا الان دیده بودم، من از هر نوع نوآوری در سینما لذت می برم به خصوص که کمی هم تارانتینو قاطی اش باشد. فیلم عیناً از روی کتاب کمیک استریپی به همین نام و به صورت تمام سیاه و سفید ( مثل نقاشی های کتاب ) ساخته شده و تمام جزئیات، از گریم های غلو آمیز گرفته تا پرسپکتیوهای غیر عادی صحنه ها که درنقاشی های کتاب استفاده شده ، عیناً در فیلم پیاده شده ، تقریباً 90 درصد فیلم جلوه های تصویری است ولی نه از آن افکت هایی که در فیلم های دیگر می بینیم ، استفاده از جلوه ها فقط به خاطر حرکت های سریع و انیمیشن وار دوربین است که در حالت عادی امکان ندارد. دیدنش شدیداً به کسانی که سینما را چه از جنبه تفریحی چه از جنبه هنری دوست دارند توصیه می شود. این فیلم کاندید دریافت نخل طلای کن بوده که البته نگرفته.
چهارشنبه، دی ۱۴، ۱۳۸۴
چند وقت پیش که شنیدم آقای علی رهبری ، رهبر ارکستر سمفونیک تهران شده هم خوشحال شدم هم کمی با ناامیدی اخبارش را دنبال می کردم، افکار بلند پروازانه ای داشت که کسی که کمی با فضای موسیقی ایران آشنا باشد، می داند که این برنامه ها قابل اجرا نیستند، امروز مصاحبه اش را پس از خروج از ایران خواندم که خواندنی است، اینهم یکی دیگر از کسانی که با امید و انرژی کاری را شروع می کنند و پس رانده می شوند ، فقط تاسف!
سه‌شنبه، دی ۱۳، ۱۳۸۴
هوای دوبی بسیار مطبوع شده و آدم دلش می خواد به بهانه ای بیرون از خونه بگذرونه.
لحظه تعویض سال میلادی را در اتوبان در حال رانندگی گذراندیم ، ببینیم لحظه تعویض سال شمسی خانوم کجاییم!
یکی از جاهایی که برای تحویل سال میلادی در دوبی ، برای پول در آوردن از مردم تعبیه شده بود، جایی بود وسط بیابان که خانه خرابه ای درست کرده بودند و آن را نورپردازی کرده بودند، جلوی آنرا هم سنی درست کرده بودند که مردم بیان آنجا برقصند و مشروب بحورند، ما به پیشنهاد یکی از دوستان با توجه به اینکه لازم نبود بلیط صدهزار تومانی اش را بخریم، رفتیم آنجا و مردم را تماشا کردیم، فقط من مانده بودم این همه جمعیت چطور حاضر شده بودند این همه پول بدهند که بیان وسط بیابون بالا پایین بپرند، اکثرشان هم ایرانی بودند چون برنامه را شبکه پی ام سی ترتیب داده بود . دیسکوهای بسیار بهتر و پرامکانات تری در دوبی هست که فضایی بهتر از این دارند ، اینطور که می گفتند قرار بوده برنامه خیلی بهتر از این باشد که بسیار جواد شده بود .
اینجا برای ژانویه مردم بلاتکلیف شده اند از طرفی روز اول ژانویه از طرف دولت تعطیل رسمی شده چون بیشتر شرکتهای خارجی و بانک های خارجی تعطیل هستند، از طرفی عربها و ایرانی ها با اینکه این جشن در فرهنگشان نیست می خواهند به زور به خودشان بقبولانند که باید سال نو میلادی را جشن بگیرند، به همین خاطر فضای ضعیف و تصنعی در این ایام ایجاد می شود که هیچ هویت خاصی نمی توانی از توش در بیاوری. عید قربان و فطر بسیار پرحس تر و اصیل تر بر گزار می شوند ، چون ریشه تاریخی و فرهنگی قوی تری دارند.
دوشنبه، دی ۱۲، ۱۳۸۴
کمی خانه تکانی!
اینهم از شکل و شمایل جدید وبلاگ ، ببینید در کامنت ها مشکل هست یا نه.