پژمانبلاگ
دوشنبه، آبان ۰۲، ۱۳۸۴
دیشب فیلم اینک آخر زمان کاپولا را با تاخیر بسیار دیدم که بسیار فیلم تفکر برانگیزی بود. بعد از غلاف تمام فلزی خوش ساخت ترین فیلمی بود که راجع به جنگ ویتنام دیده بودم
حالا که سفرم قطعی شد می توانم راجع به آن بنویسم ، جمعه آینده یعنی 13 آبان به مدت یک هفته به هند می رویم و فکر کنم چیزهای جالبی برای نوشتن و عکاسی داشته باشد که شاید یک جان تازه به این وبلاگ زپرتی بدهد. اگر کسی تجربه سفر به هندوستان را دارد خوشحال می شوم از تجربیاتش استفاده کنم
پنجشنبه، مهر ۲۱، ۱۳۸۴
طنازی به نام مهران مدیری!؟
همیشه نوع طنز نویسی مهران مدیری برایم جالب توجه بوده ، از این جهت که در این چند سال، هیچ کدام از این طنزهای شبانه نتوانسته اند به اندازه طنز های مهران مدیری در فرهنگ عامیانه مردم رخنه کنند و اصطلاحات و لغات و حتی حالاتی را وارد زندگی روزمده مردم کنند
اونوقت این یعنی چی ؟!؟ جمله ای که با لحن آشنایش هنوز در میان مردم شنیده می شود، پاچه خاری رسماً در محافل کمی با ادبانه به جای اصطلاحی نشست که قبل از آن در هر جایی نمی شد به کار برد، و بیشتر از همه لحن سوال گونه مشخص مهران مدیری که جا و بی جا استفاده می کرد و شدیداً میان مردم رایج شد. خیلی به دلایل رواج این تیپ سخنگویی فکر کردم شاید متخصصان آواشناسی بتوانند کمی جواب این سوال را بدهند، چرا هیچکدام از نمایشهای شبانه تا این حد اثر گذار نبوده اند و اگر هم بوده اند فقط در مقطع پخش؟ ولی آواهای پاورچین و نقطه چین بد جوری ماندگار شدند به طوری که دیگر از محدوده کسانی که برنامه را می دیدند هم فراتر رفت
من پیش خودم به این نتیجه رسیدم که در این لحن گفتار، کمی انتقاد مودبانه و از طرفی بی تعارف وجود دارد ، به همین خاطر مردم ترغیب به استفاده از این لحن می شوند، در نقطه چین آنجا که فرهاد به بامشاد گیر می داد که چی ؟ نه ؟ صبرکن ! تو اصلاً می دونی فلان چیز یعنی چی ؟ نه می خوام بدونم … در حقیقت وسط مکالمه مکثی می کرد که طرف مقابلش را ضایع کند ، این موقعیت بارها برای همه پیش آمده که دوست داشته ایم کسی که ادعای بی خود می کند را همانجا ضایع کنیم ولی جلوی خودمان را گرفتیم چون راهش را نمی دانستیم ، بعد از این سریال من در محافل خودمانی شاهد بودم که درست با همین لحن، دوستان صمیمی یکدیگر را ضایع می کردند بدون اینکه به خاطر لحن نیشدارشان اثر منفی در رابطه بگذارند
مردم دنبال راه های رک گویی هستند و مهران مدیری زبان آن را در اختیارشان می گذارد. اصلاًً قصدم دفاع از کارهای مهران مدیری نیست بسیاری از قسمتهای تمام سریال ها از جمله همین برره ، کشدار و خسته کننده و بی سوژه هستند ، جذابیت بعضی از قسمتها فقط در تیکه اندازی هنرپیشه هاست و هیچ موضوع جالبی ندارد ولی معتقدم مدیری خوب رگ خواب مردم را در دست دارد و از طرفی به انتقاد ها توجه می کند به همین خاطر مدام فضای کارهایش نو می شود
دیروز در شبکه 5 خانمی که داشت به طور زنده دستور یک غذای ایتالیایی را در برنامه به خانه برمی گردیم می داد، آخر کار که وقتش هم تمام شده بود گفت: در ضمن اگر کسی خواست از خودش عشق در وکنه، می تونه از قالب قلب هم برای این غذا استفاده کنه!؟
یکشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۸۴
I found freedom, losing all hope was freedom!
دارم فیلم نامه فایت کلاب یا باشگاه مبارزه رو می خونم جمله بالا توجه ام رو خیلی جلب کرد
احساس آزادی می کردم، از دست دادن امید، یه جور آزادی بود
البته ترجمه بالا رو خودم با برداشت خودم و با توجه به صحنه ای که در فیلم هست انجام دادم ، شاید چیز بهتری هم بشه جاش گذاشت ولی این جور آزادی رو دوست دارم چون دیگه نگران نیستی که از دستش بدی
شنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۴
بالاخره بعد از دو سال و اندی در دوبی زندگی کردن و در کمال دیر کرد ، هفته پیش برای خانه اینترنت پرسرعت گرفتیم و تازه فهمیدیم اینترنت یعنی چی!؟
یک دیش جدا برای گرفتن تمام کانالهای ایران هم گذاشتم و از این به بعد تمام کانالهای داخلی ایران از جمله تمام شبکه های استانی را داریم ! قبول دارم که صدا و سیما جون چیز زیادی برای دیدن ندارند ولی اولاً فوتبال هایش خیلی خوب است چون تمام این مسابقات لیگ های برتر اروپایی در شبکه های ماهواره ای دنیا پولی است دوماً اینطوری کمی احساس می کنم اطلاعاتم راجع به داخل ایران به روز تر است ، وقتی می دانی مردم ایران چه چیزهایی از تلویزیون نگاه می کنند ، کم اشتباه تر می توانی راجع به فضای اجتماعی قضاوت کنی کاری که من دوست دارم انجام دهم
دو فیلم مترجم از سیدنی پولاک و اگه میتونی منو بگیر از اسپیلبرگ رو هم در هفته گذشته دیدم که هر دو برای توی خونه دیدن خوب بودند. در ضمن اینکه اسم فیلم ها روبر خلاف میلم ترجمه کردم به خاطر مشکلیه که در ترکیب فونت انگلیسی و فارسی در بلاگر دارم وگرنه این کار به نظرم کار مسخره ایه
شنبه، مهر ۰۹، ۱۳۸۴
Gitex
پریروز رفتم نمایشگاه جی تکس در دوبی. خود نمایشگاه خیلی جالب بود واز نکات جالب برام استفاده بسیار زیاد از عنصر سکس بود برای جلب توجه مردم، غرفه ال جی و کریتیو به خاطرنوع لباس و قیافه بانوان حاضر در غرفه و به عبارتی همان توضیح دهندگان مشخصات محصولات بسیار شلوغ شده بود و جالب اینکه تقریباً کسی به محصولات نگاه نمی کرد، یعنی صاحبان غرفه از هدف اصلی که جلب توجه مردم به محصولات بود فراتر رفته بودند و جلب توجه به معرفی کنندگان محصولات را در برنامه گذاشته بودند
غرفه کنون هم دو تا بچه سوسول را آورده بود آنجا به اسم دیود بکام و ویکتوریا به مردم غالب کرد که هر یک ساعت میومدند
دم غرفه و با ملت عکس می گرفتند البته من هم آن موقع فکر کردم این خود بکام است ولی بعداً که عکسها را دیدم و در اینترنت هم گشتم ، فهمیدم این دو تا بدل های بکام و ویکتوریا بودند و مردم بی خودی نیم ساعت صف می کشیدند که باهاشون عکس بگیرند
سونی هم چند تا خانوم مدل آورده بود که مثل شوهای فشن میومدند روی سن و محصولات سونی رو معرفی می کردند. خلاصه که دیگه با چای و خرما و شیرینی نمیشود مردم را به طرف غرفه ها جذب کرد باید به فکر جذابیت های جدید بود